طوبای محبت

نفس ِ حق ِ پیرمرد، رزق شب عیدمان بود انگار. نگاه گرم و دست‌های گرم‌تری داشت. و تو هرکار کردی نشد که نگاهت در او قفل نماند. و تو انگشت حیرت بر دهان ماندی از چرخش چرخ گردون، از بیست و هفتم رجب سال ِ فتنه تا مبعث سالی که ام‌سال باشد و بخت و …

ما را به تو سِرّی ست…

مشکل است این که کسی را به کسی دل برود مهرش آسان به درون آید وُ مشکل برود دل من مهر تو را گرچه به خود زود گرفت دیر باید که مرا نقش تو از دل برود… – – – – منتخب غزلی زیبا از «سیف فرغانی» رحمه الله علیه

ما را به تو سِرّی ست که کس محرم آن نیست!

طوفانی که آمد و رفت، یادم آورد باید! دل از هر چه غیر خداست کـَند. یادم آورد دل اگر دل باشد، مـِلک مطلق و مال بی شریک ِ د‌‌‌‌‌ل‌دار است. یادم آورد در خانه‌ی دل و در خلوت یار، جز یار نمی‌گنجد! فهمیدم این طوفان مشیت حکیمانه‌ای بود که خدا بنده‌اش را به آن آزمود …

رَ‌بِّ هَبْ لِی حُکْما…

و خدائی که آن بالا جای حق نشسته غیورتر از آن است که دو حـُب را در یک دل تاب بیاورد… فکرش را بکن یواش‌یواش و یکی‌یکی انگار نه که آن غیر، جای او را در دلی گرفته‌باشد، و از سر فراغت و طیبت همه‌ی تعلقات را همه‌ی پای‌بندها و پای‌بندی‌ها را همه‌ی دل‌بستگی‌ها را …

مرگ ِ تاجرانه

بنده سال‌هاى پیش مکرر می‌گفتم که شهادت در راه خدا، مرگِ تاجرانه است؛ یعنى مرگِ سودمحور است. واقعاً همین جور است. آن کسى که در راه خدا شهید نمی‌شود، این جانى را که به عاریت به ما سپرده‌اند، در راه خدا نمیدهد، بالاخره نمیتواند این را نگه دارد؛ خواهد داد؛ چه بهتر که این روغن …

اندر آفرینش شیر

شیر از همه‌ی ددان بــِه نیروتر و قوی‌تر است، و از هیچ حیوان نیندیشد و تنها رود و با هیچ جانور همراهی نکند و از بزرگ‌منشی که باشد، چون شکار کند آن قدر که سیر شود بخورد و باقی بگذارد و باز بدو نگردد و کودک و زن را نشکرد و در شب چون روشنائی …

دائره‌ی خدمات؛ روایت دیگری از روزمره‌های یک مدیر روزمره

تعریف شغل سازمانی ما یک سطر بیشتر نیست؛ ارائه‌ی خدمات! تعریفی که شعاع دائره‌اش از رفع ابتدائی‌ترین نیازهای بهداشت محیطی را شامل است تا ارائه‌ی سرویس‌های تخصصی با سیستم‌های روزآمد و مکانیزه. کسی در کسوت ما، نمی‌توانم و نمی‌شود و بماند برای فردا، توی کار نمی‌آورد. و نوع نیازهائی که سوی ما روان شده‌اند، دارای …

گفتی که جامه‌ی کهنم را عوض کنم *

دم خداحافظی، محض خالی نبودن عریضه از تذکری که باید می‌داد، یادم آورد تکیه کلام مرحوم صفائی را که همیشه می‌گفت: «خدا، مبداء میل‌تان را عوض کند!» و گفت: گیر خیلی‌هامان سر همین منشاء و مبداء میلی است که داریم. گفت: ردّ ِ خیلی از کارهایمان را بزنی، ته‌ش می‌خورد به دنیا و گیرو گورهائی …

علمِ عالی!

روزی از امام شنیدم که: “ فقیه خیال می‌کند که غیر از فقه، علم دیگری در عالم با ارزش نیست. فیلسوف هم گمان می‌کند فلسفه والاترین علم است. عارف هم همین گمان را دارد! و این به خاطر این است که تهذیب نفس به‌طور کامل صورت نگرفته‌ است. وگرنه هیچ کدام چنین گمانی نداشتند. ورود …