از کامران نجف زاده: تو کجایی الان؟! یعنی من باید این نامه را دقیقاً به کدامین طبق از آسمانها بفرستم عزیزم؟! شکم گنده بامشاد یا مدرنیته امروز مثل یک نون خامهای است. این وریها میگویند تویش لجن است و آن وریها اعتقاد دارند باید آن قدر بخوری تا رودل کنی و دمر بیفتی. اینها ما …
آه از آن ساعت که اتش در گرفت جام را از ساقی کوثر گرفت باز هم: فاطمیه. بازهم ؛ ««فاطمه»»که فقط او :فاطمه است…
با شاعر جماعت که حشر ونشر داشته باشی ، نتیجه اش می شود اینی که بقول یارو بحضور انورتان ایفاد می شود: داد و غوغا می شود تا کم فروشی می کنند باز اما صبح فردا کم فروشی می کنند کاسبان پشت ترازو ، کارمندان پشت میز صحبت از پول است هرجا کم فروشی می …
به راننده ای که کمربند ایمنی اش را نبسته بود اشاره کرد که بایستد … چند لحظه بعد مرد میانسالی از ماشین پیاده شد و به سوی او رفت. افسر جوان توقع داشت که راننده بهانه ای بتراشد و از جریمه نجات پیدا کند. اما مرد گفت: ببخشید من جانباز شیمیایی هستم، نمی توانم کمربند …
قصه ی پرچم و اینکه شیر و خورشید در قفای آن از کجا آمد و به کجا شد …
هر یک ابروی تو کافیست پی کشتن من چه کنم با دو کماندار که پیوست بهم دست بردم که کشم تیر غمش را از دل تیر دیگر بزد و دوخت دل و دست بهم شاید این جمعه بیایی … شاید
یکی می گفت: کشته راه عشق ، رهرو اسماعیل است … همین … !
بعد هرگز، آمده بودند برای ظبط مصاحبه. اولش برادر … که روزگاری نیروی بابا بود و امروز شده فرمانده سپاه خاطره گفت. با کلی دنگ و غنگ تنظیم فوکوس دوربین و نور پردازی … نوبت رسید به من.فهمید که هیچگاه تصویر سه بعدی و لمسی از پدرم نداشته ام. داشت توصیه می کرد به استعاره …
این که هر سال ، بیست و دوم فروردین ، یوم الموعود من شده است ؛ این که هر سال ، بیست و دوم فروردین ، خورشید جور دیگری می تابد و زمین انگار سنگینتر شده است ؛ ابن که هر سال ، بیست و دوم فروردین ، روی من به سوی تو شده است …
وقتی که دست باغبان بوی تبر دارد وقتی که حتی مهربانی، دردسر دارد آقا نمی آئی چرا؟ بااینکه می دانی … دوری برای قلب این دختر ضرر دارد! اصلا بگو این منتظر را دوست می داری؟ آیا دلت از خستگی هایش خبر دارد؟ اینجا تمام جاده ها از درد می پیچند هرگز نمی بینم کسی …