در دیار فراموشی

فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَیْنِهِمَا نَسِیَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ‌ سَرَ‌بًا + “ما هم چون موسا، وقتی به مجمع البحرین می‌رسیم، ماهی خود فراموش می‌کنیم و ماهی بحر خویش می‌گیرد و می‌رود… .”

قرآن مأنوس

اولین قرآنش را با اولین دست‌مزدی که از پدرش گرفت خرید. با اجرت گره‌هائی که در جان تار و پود قالی‌های کارگاه پدرش زده بود. جانش به جان قرآنش بند بود. از روی آن برای جلسات شبانه‌ی قرائتی که دوست پدرش برگزار می‌کرد، تکلیف هر شبش را روان می‌کرد که توی خواندن تپق نزند. بعدها …

دوش وقت سحر از غصه نجاتش دادند

گفت از وقتی که تو را بعد مدت‌ها دوباره دیده، دیدش به دنیا امیدوارانه‌تر شده است. باورش شده که خوبی‌های دنیا تمام نشده‌اند و باریکه‌ی نوری که از رحمت در زندگی‌اش مانده نجاتش داده. الغرض، پر از شوق شده بود بعد از آن وقت سحر که از غصه نجاتش دادی… .

انهدام

بزرگ‌ترین انهدام هسته‌ای تاریخ برگ زرین دیگری از دیپلماسی لب‌خند در ایامی که منسوب به امام حسینی است که از او و کربلایش “درس مذاکره آموخته‌اند!” مبارک است ان‌شاءالله دوازده هزار سانتریفیوژ در حالی منهدم می‌شود که ما با غرب به راه حلی دائمی نرسیدیم و چیزی که دادیم دائمی و برای ابد است و …

فرجام

آفرین به مجلسی که از آغاز تا فرجام رسیدگی‌اش به برجام بیست دقیقه هم طول نکشید و با رآیی که داد لابد! بیست گرفت و عجبا از بهارستان نشینان که خاطره‌ی تلخ بیست و یکم مهر را دوباره در حافظه‌ی تاریخی مردم زنده کردند و روز تصویب برجام‌شان با روز تصویب کاپیتولاسیون هم‌روز شد… . …

مضطر

سخت است زیستن در شهری که به بی تو ریستن عادت کرده است. شهر، هوای آلوده‌اش را و مردمانش روزمرگی را از بی تو زیستن دارند. از تنفس در اتمسفری که همه چیز دارد الا یاد و نام تو را. بیا و به هوای شهر، جانی دوباره ببخش و عادت‌های سخت و تعصب‌های جاهلانه‌مان را …

دیدار

فرق من و او، دی‌روز وقتی دیدیمت این بود که او قبلن بخت دیدنت را داشت و من نه. تو را جزء به جزء یادش مانده بود. اجزای ابروها و گردی صورت و برجستگی‌های گونه و نوع قرار گرفتن گوش‌ها و پرپشتی موهای مجعدت را. حتا یکی را آورده بود که به تو رفته و …

پاسخ

خدمت آن دوست گرامی که بی‌آنکه راهی برای پاسخ به سوالی که پرسیده بود بگذارد، عارضم که؛ ذکر منبع مطلبی که از خواندنش لذت می‌برید، جزئی از اصول اخلاقی خواندن و نوشتن است. غرض، این نامستند نگاری، در دراز مدت کار دست ما خواهد داد و رفته رفته باعث خواهد شد که اعتمادمان به خواندن …

روزی توخواهی آمد

به عشق و امید روزی که بیاید و یک دل سیر، لذت حج و رمی و حلق و وقوف و بیتوته را در امن و امان بچشیم؛ انگار که این آیه دوباره و از نو نازل شود: «لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَ‌امَ إِنْ شَاءَ اللَّـهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُ‌ءُوسَکُمْ وَ مُقَصِّرِ‌ینَ لَا تَخَافُون»