رساله ی بازگشت

«هر بار وقتی از سفری به ایران برمی‌گردم، دوست دارم سر فرو بیافکنم و بر خاکِ سرزمینم بوسه‌ای بیافشانم… این اولین‌بار بود که چنین حسی نداشتم… برعکس، پاره‌ای از تنم را به جا گذاشته بودم پشتِ خطوطِ مرزی، خطوطِ بی‌راه و بی‌روحِ مرزی… خطوطِ “مید این بریطانیای کبیر“! پاره‌ای از نگاهِ من، مانده بود در …

افق

“اهل سیاست، خیال می‌کنند که دور را می‌بینند؛ البت می بینند، اما نه خیلی دور را. حکماً اگر خیلی دور را می‌دیدند، کارشان توفیر می‌کرد. امیرالمومنین، روحی فداه، اهل سیاست بود، اما دور ِ دور را می‌دید، جایی به قاعده‌ی قیامت دور و دیر… یا علی مددی!” * *.- من او/ رضاامیرخانی

بر حاشیه ی برگ شقایق

اهالی شهر را خبر کنید. دیگر نه حاجت به هیزم است و نه نیاز به بریدن درخت بیت الاحزان. دیگر نه حتی خبری از مویه های جان گذار شبانه… اهالی را بگوئید تا آسوده! بخوابند. شهر در امن و امان! است… راحت یاتین مدینه لی لر ئولدی فاطمه…

تقدیر یک کتاب

هیچ کس در واقعیت نمی تواند کتابی بنویسد. کتاب برای آن که صریح و صادق باشد، باید خورشیدهای دو گانه ی بامداد و شام گاه را در خودش بگنجاند. جنگ ها را و اعصار را و دریای پیوند دهنده و جدا کننده را. هر کتاب برای خود صیاقی دارد و تقدیری؛ شاید بهشتی و دوزخی …

یک نبرد طولانی

نه برادران! چیزی عوض نشده‌است و هنوز هم اَس‌الاساس بنای انقلاب اسلامی بر مبارزه است و هنوز هم ما محتاج هستیم که روح حماسه و ایثار را در میان مردم زنده نگاه داریم، بسیج را تقویت کنیم، اسلحه بسازیم، عاشورا را حفظ کنیم، فرهنگ مصفای عاشورائیِ جبهه‌های جنگ را اشاعه دهیم و خود را برای …

سال به این شیوه می تواند (نو) شود!

به نظر من اولی‌ترین نقطه‌ای که انسان خوب است به فکر بیفتد، رابطه‌ی خودش با خداست. اول سال که میشود انسان فکر کند که خب حالا این سال و قبلش هر جور بود، گذشت و الآن یک مقطع جدیدی است؛ یک رابطه جدیدی تعریف کنیم با خدای متعال حضرت آقا از این جـــا: بشنوید.

فروردین های عمو محمود

عمو زنگ زد. هیچ فکر نمی کردم روز شهادتت یادش مانده باشد. بالاخره صاحب چند باب کارخانه و کارگاه و پروژه که خیلی وقت ها حتی یادش می رود نهارش را خورده یا نه، بعید بود یادش بماند بیست و خورده ای سال قبل کی و کجا به ترین دوستش را از دست داده … …

۶۲٫۰۱٫۲۲

هنوز و هر روز به احترام اسم نیکوئی که از تو برایم مانده نام کوچک من، عزیز می شود و به حرمت آن آن بهار بی بازگشت که تو در بیست و دُویُّمین روزش شکوفه دادی و به بار نشستی مرا به نام تو می خوانند! از آن روز که نام نامی ات وارد جرگه …