خوی

هم‌دلی و هم‌زبانی

انگار خسته از یک روز و شاید یک عمر کار در شهرِ غریب، پا دردش را بهانه کرد که دم غروب سفره‌ی دلش را باز کند کنار عصرانه‌ی مختصری که در مغازه‌ی محقر و قدیمی‌اش برای‌مان مهیا کرده بود و تا زبان به هم‌راهی‌اش گشودیم که به رسم ادب و حرمتِ ریشِ سفیدی که داشت، …

سرما هم سرماهای قدیم!

سابق بر سرمای استخوان‌سوزِ ام‌سال اطعمه و اشربه و اشیاء خوراکی فاسد شدنی در دمای محیط را می‌گذاشتند در یخچال که در دمای نزدیک صفر حفظ شود و فاسد نشود، اما با سرمائی که ام‌سال آمد و همه چیز و همه کس را به کام خود کشید، اطعمه و اشربه و اشیاء خوراکی را باید …

تبریک

برای شهردار جدید شهرمان “آقای مهندس محبوب تیزپاز نیاری” که ام‌روز مصادف شد با اولین روز خدمتشان در کسوت شهرداری دیار دلیران و دارالمؤمنین مصفای ایران؛ خـــــــــوی از صمیم قلب آرزوی توفیق می‌کنیم و دستش را به گرمی برای آبادی و شکوفائی شهر عزیزمان به نهایت صمیمیت می‌فشاریم. و توفیق از خداست.

هشتاد و چهار؛ نود و شیش!

هر بار، اول به تلفن دفترِ کارم زنگ می‌زند و اگر نبودم به تلفنِ هم‌راهم. بر خلاف صبوری‌ای که در سائر شئون زنده‌گیش دارد، پای بوق‌های تلفن کم صبر است و کافیست گوشی دو سه بار بوق بخورد و برنداری تا تلفن را قطع کند و برود سراغِ شماره‌ی دیگری که از تو دارد. الغرض، …

من هم با هم‌آن می‌روم!

“یک روز به ارومیه مسافرت کردند. آن روزها ارومیه و مخصوصاً جاده‌های منتهی به آن امنیت چندانی نداشت. سال ۵۸ بود. حاج آقا حسنی، امام جمعه ارومیه به تبریز تشریف آورده بودند که همراه حاج آقا به ارومیه برگردند. ما همراه حاج آقا بودیم. به شهرستان خوی که رسیدیم، با ازدحام جمعیتی روبه‌رو شدیم که …

معشوقه به عاریت نداده‌ست کسی!

دو سال و اندی قبل، وقتی به جهت کار غیرمترقبه‌ای تهران بودم و علاف و منتظر در ضلع جنوب‌ِشرقی میدان انقلاب که تا دوستی بیاید سر قرار و برویم پیِ آن کارِ غیرمترقبه‌ی فوری و فوتی، از سر بی‌کاری گز می‌کردم کتاب‌فروشی‌های آن حوالی را که “جانستان کابلستان” رضای امیرخانی را دیدم. یکی دو ماه …

یــــادواره؛ روایت دیگری از آدم‌های خوبِ شهر

سنی از او گذشته. دیگر تاب سر پا نماز خواندن را ندارد. حتا توانِ جابه‌جا کردنِ صندلیِ مخصوصِ نمازش را. بینِ دو نمازِ ظهر و عصر، نیم‌خیز شد تا صندلی‌اش را برگردانند سمت صف‌های نماز و دست برد و از جیب کتش دفترچه‌ای را درآورد که می‌گفت؛ سال به سال قطورتر می‌شود! از علمای سابقی …

حماسه مقاومت خوی در برابر ارامنه

روزی فراموش نشدنی در تاریخ خوی (گفتاری از برادر عزیزم، دکتر علی‌رضا مقدم- منتشر شده در صفحه‌ی اجتماعی ایشان) سوم تیرماه سالروز حمله ارامنه به شهر خوی و دفاع مردم بی‌پناه شهر از آن در تاریخ سوم تیرماه ۱۲۹۷ شمسی است. به پاس گرامی‌داشت یاد و خاطره شهیدان آن‌روزها، بخش‌هایی از نوشته‌ای را که سال‌ها …

اعلانِ شماره‌ی دو

به اطلاع دوستانِ هم‌شهری که پی‌گیر عرضه‌ی کتاب در شهر بودند می‌رساند که فعلن در سه محل کتاب “اشتباه می‌کنید! من زنده‌ام” عرضه شده و در دست‌رس دوستان است؛ اول. مطبوعاتی استاد شهریار ِ جناب اسماعیل اسدلو واقع در خیابان طالقانی، جنب مقبره‌ی علیّه، روبه‌روی شعبه‌ی مرکزی بانک ملت دویّم. کتاب‌فروشی نمازی مقابل کوچه مقبره، …

عمو صفر

روده درازی پیرمرد که صد و شصت کیلومتر به درازا کشید و خستگی را در چشمان خسته و بی‌خوابم ته‌نشین کرد، می‌ارزید به آموزه‌هائی که به دائره‌ی دانسته‌هایم اضافه شد و ذوق کردم از دیدار مردی جنگ دیده از بلندی‌های جولان و پنجوین عراق و مسکو و موصل و حیفا! راست و دروغش پای خودش …