حسینیه

شمیم روز دهم

و عاشورا آمد… با خون و خروش و خیزش . با نصف شب هایش که نانوای محل بیدارم می کند که تافتون های سفارشی صبحانه ی تاسوعا و عاشورا را بدهد دستم و ببندد برود دنبال هیئت و عزاداری اش. با زیارت شبانه ی مزار شهداء بعد رساندن نان داغ به مسجد با نماز صبحی …

کشتی نجات

بچه گی ما افتاده بود به تقارن تابستان و محرم و تعطیلی مدرسه ها و بعد از ظهرهای گرمی که جان می داد برای بازی های کودکانه. هر سال، شهر ما از شب اول محرم تا یک دو روز مانده به عاشورا که دسته های عزاداری می آمدند در خیابانها، دم غروب کوچه ها قُرُق …

خوشا بخت شوریده گان غمش

نمی دانم چرا هر بار که پای من می خواهد بلغزد از نمی دانم کجا یک حسین پیدا می شود که دست دلم دلم را بگیرد تا زیر پایم سست نشود. ما که نه! اما آن ها که با حسین سر و سرّ دارند می دانند که حساب حسین و شوریده گانش دلی ست. دل …

عطش

رمضان است. گرم است. و همه تشنه اند… همه! همه مترصد برات شب بیست و چندم اند! و نگران که قدر ش ندانند… من اما به فکر آن لب های ترک خورده ای ام که ازشان نه لهیب تشنه گی، که آیه می تراوید… اَم حَسِبتَ اَنَّ اصحاب الکهفِ و الرقیم کانوا من آیاتنا عَجَبا؟ …

صد مُرده زنده می شود از ذکر یا حسین…

اگر موسی به معجزه ی نیل می نازد و عیسی به خرق عادت دم مسیحائی اش و ابراهیم به بَرد و سَلام ِآتشی که در آن گرفتار بود، ما موسی و عیسی و ابراهیمی داریم که هر روز و هر شب نیل ِ شک برایمان بشکافد و دل های مرده مان را به دَمَش زنده …

باد این چنین که می وزی از هوش می رود…

از قدیم و از ندیم شنیده ایم که: هر آنکس که دندان دهد نان دهد. تقصیر من هم نیست که دهنده ی نان باید در فکر تامین دندان ِ خورنده ی گرامی!ِ نان باشد. می خواستید همان اول کار ما را بد عادت نکنید با کرامت های ریز و درشتتان. کی و کجایش را خودتان …

راه مرا را می خواهد

بهشت ترین ها محصول اردی بهشت هاست… آن جا که با جمعی زخمی عشق حسین رو سوی دیار کرب و بلا کنی و روزهای آخر ماه بهشتی اردی بهشت را در زمین آسمانی جنت الماوی شش گوشه تنفس کنی. کربلا کربلا ما داریم می آئیم…