خوشا بخت شوریده گان غمش

نمی دانم چرا هر بار که پای من می خواهد بلغزد از نمی دانم کجا یک حسین پیدا می شود که دست دلم دلم را بگیرد تا زیر پایم سست نشود. ما که نه! اما آن ها که با حسین سر و سرّ دارند می دانند که حساب حسین و شوریده گانش دلی ست. دل …

تقویم اتفاق هائی که نمی افتند!

از وقتی که تقّی به توقّی خورده و ما – به زعم خودمان! البته- شده ایم یک کاره ی جائی که این جا باشد!!!، دفتری برداشته ام و کارهای باید ام را هر روز مرقوم می کنم آن تو. هم چنین است کارهائی را که نکرده ام و باید برای انجامشان فکری بکنم. حالا می …

حکایت دست ها

کنار برکه ی خشکیده ی غدیر دست دادند… کنار شط خروشان فرات نیز! امام آنجا بر فراز بود… در کربلا نیز! عجب حکایتی ست قصه ی وفاداری… دست امام دی روز هر روز و همیشه مرا می طلبد برای یاری و همراهی. و هل من ناصر ینصرنی؟ هنوز چون هماره ی تاریخ علی تنهاست… عدالت …

روز خواستن و برآوردن

پس پری روز برای کسی که از شغل م پرسیده بود توضیح می دادم که کار مثل منی عمومیت دارد و همه جای کارم باید یک جا جلو برود و رسیدم به شاهد مثالی و گفتمش حالا شما حساب کن باران، وقتی ببارد هم این طرف بلوار را می شوید و هم آن طرف ش …

خواجه خود رسم بنده پروری داند!؟؟

یکی از عوامل تحت اختیار!!! که اینجا را با خانه ی خاله اش یک سان گرفته! دی روز را دودره کرده بود به خیال اینکه رئیس! می رود کنسرت عالیم قاسیم اف آذربایجانی و اداره نمی آید و نیامده بود سرِ کار. غافل از اینکه من سر کار بودم و کنسرت ام را نرفته ام. …