… این کتاب را پایانی نیست. متاسفانه من هنوز موفق نشدهام به خوی سفر کنم. در گذشته به دلیل خاطرات وحشتناک، دروازهی خوی بر روی فکر و روح همهی مابسته بود و حتی در نقشه جغرافیائی مغزمان نیز جائی نداشت ولی پس از نگارش این کتاب، خوی به شهر من، گذشتهی من و عشق من …
آن گاه گه بدون جنگ وارد بابل شدم، مردم گام های مرا به شادی پذیرفتند. نگذاشتم هیچ رنج و آزاری به مردم این سرزمین ِ آباد وارد آید. برده داری را برانداختم و فرمان دادم که همه در پرستش خدای خود آزاد باشند. شهرهای ویران شده را از نو ساختم. نیایش گاه های بسته را …
فی الحال، به ترین و مفید ترین کاری که می تونم انجام بدم کم کردن تعداد کتابائیه که باید بخونمشون و هنوز نخوندمشون. همین!
سلام بچه ها. به زمین خوش آمدید. اینجا تابستان گرم و زمستان ها سرد است. گِرد و مرطوب و شلوغ است. فوقش ۱۰۰ سال وقت دارید اینجا زندگی کنید. من فقط یک قانون را در مورد اینجا می دانم؛ بچه ها باید مهربان باشید! (خدا بیامرزدت آقای رز واتر – اثر جاودانه ی کورت ونه …
ماشین را در المسروره، بازار کارگرهای عرب، پارک کرده بودم. این جا هر روز از ساعت پنج صبح، جوان ها جمع می شوند به امید آنکه یک کارفرمای اسرائیلی آن ها را به کار بگیرد. همین که یک ماشین اسرائیلی از دور پیدا می شد، کارگرها به طرفش هجوم می آورند. در یک چشم به …
دیگر سهراب را صدا نمی کند. افسرده است. خسته است، بی حوصله است… روز ِ عید ِ فطر است. روز عقدکنان است. روز ِ مزد است. افسرده است. خسته است، بی حوصله است… با یک پای بی جوراب و پارچه ای در دست، وسط خیابان ِ براد وی شروع می کند به قدم زدن ِ …
ماه رمضان است اما ممنوعیت خوردن و آشامیدن و کشیدن سیگار در طول روز فراموش شده است. به نظر می رسد سیگار کشیدن به همراه خلق جمله های کنایه آمیز تنها راه فراموش کردن واقعیت است. احمد، کشاورز جوان اهل فلامیه، با خنده می گوید: « اگر زورمان به اسرائیلی ها نمی رسد، قدرتمان را …
شب سرت را بالا کن.ببین چقدر چشم از آسمان زل زده و دارد زمین را گاه می کند. همه دارند اینجا را می پایند. خسته هم نمی شوند. مگر اینجا چقدر قشنگ است که این همه نگاه می کنند. صبح که هوا روشن شد تو هم نگاه کن ببین چی بود قضیه.* *. باران خلاف …
وقتی تو رفتی من جانمازم را جمع کردم و غزل سرودم. همه عاشقانه، همه ناب از دستهای غیورت سرودم. و از نگاه خشمگینت! از بیداریهایت که عشق را سرودی عزیز بود. از سنگر و تفنگ از کلام بلیغت که با جهاد و نصرت الله و فتح همراه بود. از تو سرودم تا به خوابی ژرف …
– « در واقع اول آدمها مقدس می شن و بعد اشیا. فکر می کنم آدم ها، خیلی ساده، به این خاطر مقدس می شن که کارهای خوبی انجام می دن. یا بهتر بگم کارهائی که به شدت خوبند. وقتی کاری رو که شدیداً خوب باشه انجام بدی انگار یه چراغ توی روحت روشن کرده …
