دیشب حوالی بامداد، آمریکا تاسیسات غنیسازی اورانیوم در فُردو را زد. مجتمعی که زیر پایِشِ ۲۴ ساعته آژانس بینالمللی انرژی اتمی است و دوربینها و صدی نود و نُهِ بازرسهای آژانس، مستقیم و غیرمستقیم خط و خبر میبرند به سرویسهای امنیتی غرب و اصلا آژانس درست شده که سنگها را ببندد و سگها را رها …
اگر تقدیر این بود که برندگان میادین جنگ، صاحبان اسلحههای بیشتر و قویتر باشند، لابد اشقیای تاریخ از قابیل بگیر تا نمرود و فرعون و جالوت پیروزان بیرقیب معرکهها بودند و حتما در این چند هزار سال که از عمر بشر و نبرد حق و باطل میگذرد، با ظهور گردنکلفتانی مثل آنها که شمردم، حق …
یکی دو هفته پیش، فکر میکنم قبل از عید قربان، با حامد که حالا شده «حاج حامد» و جزء حاجیهای امسال است حرف میزدم. میگفت دنبال آن است که ساعت پرواز برگشت به تهرانش را که اعلام کردند، بلیط بگیرد و لدیالورود، از فرودگاه امام صاف برود نجف زیارت امیر علیهالسلام و سیدالشهدا و جَلدی …
جمعه را سالهای سال است که در تقویم ایرانیها تعطیل کردهاند. یعنی روز تفریح و تمدد اعصاب و استراحت ایرانیها جمعه است. جمعهی ۳۰ خرداد ۱۴۰۴ اما یک تفاوت ماهوی با جمعههای قبل و بعدش داشت. آن، اولین جمعهی بعد از شروع جنگ تحمیلی اسرائیل بود و لابد با حساب و کتاب عبرانی، که ایران …
اشتباه کردند. روز تشییع سیدحسن در ورزشگاه کمیل شمعون بیروت، وقتی دسته اول جنگندههای عبری آمدند ترس بکارند و عربده بکشند بالای سر تابوت سید، ته دلم این بود که حالاست دور بزنند و برگردند و ورزشگاه و مردم و دو تابوت روی دست مردم را به آتش بکشند. همین را به بغل دستیم گفتم. …
شیوهها عوض شده میدان هم. مثل دهه شصت نیست که جنگیدن عبارت باشد از اسم نوشتن برای اعزام به جبهه و بلد بودن تیر انداختن با کلاشینکوف و برنو و ژ۳ یا کار با خمپاره و توپ ۱۰۶میلیمتری. الان زمین بازی، نه فقط خاک که هوا و فضا و فضای مجازیست و طُرفه اینکه جنگ …
یکی از معدود مرسدس بنزهای خوی را سوار میشد و آن سالها اساسا کسی غیر از او و مرحوم آقامیرولیالله ذاکری، آخوند دیگری پشت رول نمینشست و رانندگی آخوند، متاع نوبری بود. بنز دلبرش هر از گاهی میافتاد دست میرموسی[۱] که از قِبَلِ آن مجالکی فراهم شود تا حظِ نشستن داخلش نصیب و قسمت ما …
من و آقای استاد ذیحق، خیلی سال است که رفیقیم. رفیق که میگویم یعنی دارم به خودم رتبه میدهم و شاید شأن ایشان را کم میکنم. یکروز در خلال روزهای ابری و دلگیرِ دی از سال ۱۴۰۰ که هوا بس ناجوانمردانه سرد بود، پیام دادند و قرار گذاشتند بیایند دفتر من و من خوشحال از …
این یادداشت باید زیر هزار کلمه باشد. چون میهمان سخنران برای برنامه امروز زیاد داریم و سهم من کم از ده دقیقه است و به تقریب، خواندن هزار کلمه کمِ کمش ده دقیقه زمان خواهد برد. هزار کلمه، برای کسی که در سی چهل سال اخیر، هویت اجتماعی برای شهر ساخت و گسست فرهنگی بوجود …
اینکه یک سفر روندهی تنها که از ماهها قبل، قصد و تمهید سفر به قلب تمدن عثمانیها در سر داشته باشد و درست چند روز مانده به ایام عزا، از تنهائی به در آید و عروس آذریها شود و عهد در همان گامهای اولِ زندگی مشترک و یکی شدنش با رفیق ترکزبان ما، همداستان شوند …
