کتابم را خوانده بود. من را که دید دستم را گرفت و گفت: “علی” بود و فلانی و فلانی و فلانی. شب و روز با هم بودند. الآن اما اگر علی مانده بود دورشان را خط میکشید. بعد بلافاصله درآمد: علی که نمیتوانست بماند. اصلن ماندنی نبود. نمیتوانست بماند. دنیا برایش تنگ بود. کاسهاش همآن …
از من اصرار بود و از او انکار. اصرار داشتم بدانم بعد از آنکه مصطفا شهید شد، با او ارتباط دارد یا نه. و میدانستم که هنوز بعد اینهمه سال که از روزهای سختِ کربلای پنج گذشته، او با مصطفای شهید مرتبط است و خط و خبرِ هم را دارند. و هی از من اصرار …
و از قضای روزگار، رونمائی از کتابی که قهرمانش تو هستی درست باید مصادف میشد با روزی که پیکرت به شهر برگشت و روی دستهای مردم تا آسمان تشییع شد و خاک این شهر، تا ابد لایق و مفتخر در آغوش کشیدنت… . و درستش هم هماین بود؛ کتابی که روز شهادتت منتشر شده، باید …
به فضل پروردگار، همت دوستان “خانه دانش و فرهنگ زریاب” باعث شده که امروز عصر برنامهای تحت عنوان نقد و بررسی کتاب “اشتباه میکنید! من زندهام” و رونمائی از کتاب “دَرضیه” که هر دو در باب حیات طیبهی شهید عزیزمان، علی آقای شرفخانلو به زیور چاپ آراسته شدهاند، در محل کتابخانهی سازمان تبلیغات اسلامی خوی …
بین سیصد و شصت و پنج روزِ سالهای تند و تند بعد از تو آمدند و رفتند، بیست و دو روز گذشته از بهار بر من سختتر میگذرد. اصلن همیشهی این سی و دو بهارِ بعد از تو، صفحات سررسید روی میزم که میرسد به بیست و دوی فروردین دلم یک طور دیگری میتپد. بهار …
“بهاران از کجاست که روح روییدن و سبزشدن، ناگاه در تن خاک مرده پیدا میآید؟ و از کجاست که روح شکفتن، ناگاه از تن چوب خشک، چندین برگهای سبز و شکوفههای سفید و آبی و زرد و سرخ برمیآورد؟ بهاران رازدار رستاخیز پس از مرگ است و قبرستانها، مزارعی هستند که در آنها، بذر مردگان …
سالِ نو یعنی؛ تـــــــــــــــو!
تقویمهای رومیزی پُرند از آیه و حدیث و شعر حافظ و کلام بزرگان و البته تکراری و مناسبتهای ثبت شده در تقویم رسمی کشور. مناسبتهای بامسما و بیمسمائی که باری به هرجهت نامگذاری شدهاند و در حد یک یاد روز است و هیچ. لاکن ۲۲ اسفند اما روزیست که امام دست به قلم برد و …
آن اوائل که اینترنت و سایتهای اینترنتی متولد شده بودند و خبر ما از شبکهای به گستردگی جهان، محدود بود به خواندههایمان در صفحهی دانش و فنآوری روزنامهها، فکر میکردم سایت لابد برای در دسترس بودنِ بیست و چهار ساعته، نیاز دارد به کامپیوتری که او را سرور گویند این سرور باید همیشهی خدا روشن …
از جالبی روزگار هماین بس که آن دوست گرامی ما در غم نبودن گربهای که به آن انس گرفته، بنشیند و یک نصف روزِ تمام اشک بریزد و بریزد و بریزد و نذر و نیاز کند به برگشتن حضرت پیشی و دست به دامن هرکه که عقلش میرسد بشود برای اطلاع از سرنوشت جناب گربه …