این‌گونه سخن گفتن…

“پیغمبران مردم را به بندگى خدا – که پتکى بر سر خودخواهى و برترى‌جوئى است – فرا خواندند، و آئینى که بهشت صفا و آرامش را حتى پیش از بهشت اخروى به بشر ارزانى مى‌داشت بدو عرضه کردند، و او را به مهار کردن غریزه‌ى افزون‌خواهى و سلطه‌جویى تشویق نمودند، و از تباه شدن و …

مثل دریا، مثل مرز…

“فهمیدم که این تابوت‌ها از جبهه می‌آیند و این جوان‌ها که اورکت‌های خاکی و سبز دارند وقتی که غیب‌شان می‌زند، توی جبهه هستند. فهمیدم که جبهه جای خیلی دوری است که با محله‌مان در شمال کشور فاصله‌ی زیادی دارد. آن‌روزها فکر می‌کردم توی هر مملکتی جائی وجود دارد که اسمش جبهه است، مثل جنگل، مثل …

دستی در آتش

آزموده‌ام؛ فقط کسانی از دفاع و رویاروئی با دشمن گریزانند و گریزان بودند که در “جنگی” که بود هیچ هزینه‌ی ریالی و جانی و معنوی نپرداخته‌اند! و از دور دستی در آتش داشته‌اند. از دور دستی در آتش داشتن این القائات را هم دارد!

جنگِ درشت؛ جنگِ درست!

اولین ظلم به جنگی گذشت، محصور کردن آن در رژه‌ی نیروهای مسلح با تانک‌های زهوار در رفته‌ی ارتش در زاغه‌های مهمات شهر بود و قدم آهسته‌ی یگان‌های نظامی در خیابان اصلی شهر و در گل‌بارانِ نمادینِ قطعه‌ی شهداء که هیچ خروجی‌ای جز هم‌آن نمادین بودن نداشت و ندارد. خدا نیاورد آن روزی را که لازم …

ما شهروندان مطیعی برای دهکده‌ی جهانی نیستیم

“انفجار اطلاعات! نمی‌دانم چرا من از این تعبیر آن‌چنان که باید نمی‌ترسم و حتی چه‌بسا مثل کسی که دیگر صبرش تمام شده است از فکر این‌که جهان به سرنوشت محتوم این عصر نزدیک‌تر می‌شود خوشحال می‌شوم. نیچه خطاب به فیلسوفان می‌گوید: «خانه‌هایتان را در دامنه‌های کوه آتش‌فشان بنا کنید» و من همه‌ی کسانی را که …

کار مضاعف؛ همت مضاعف

برای کسی که تلاش اصل اول زنده‌گی‌اش شده، سحرخیزی و نظم و تدبیر لذت ویژه‌ای دارد. برای کسی که تلاش تمرین برای روزهای سبز آینده است، آمدنت یعنی تلاش مضاعف و این یعنی لذت مضاعف. و ما منتظریم همه‌ی تلاش‌هامان روزی به تلاش مضاعف زیر عَلمِ قیام تو منجر شود یا مهدی! بیا و ثمره‌ی …

جای‌گزین؛ روایت دیگری از روزمرگی‌های یک مدیر روزمره

برای نیروی شرکتی، هیچ چیز بدتر از آن نیست که یک‌هو و بی‌هوا و بی هیچ عیب و علتی یک صبح زود بیاید سر کار و با نیروی جای‌گزینِ رسمی‌ای مواجه شود که آفتاب نزده بسط نشسته جلوی اداره و نیشش تا بناگوش باز است و به اتکای رسمی بودنش سینه جلو داده که؛ جل …

صرفا جهت اطلاع!

مردمی هستیم که؛ به دانستنِ صِرف اکتفا می‌کنیم. به دانستن و دست‌رسی داشتن زودتر از عموم به اخباری که قرار است یکی دو ساعت یا یکی دو روز آینده منتشر شود. و از این‌همه تلاش و لابی و حرف‌های درگوشی، صرفا دانستن آن خبر را می‌خواهیم و دیگر هیچ. مثلن این‌روزها که تبِ انتخابِ شهردار …

پیکر پسرم بدون سر بود!

۱٫ من برنمی‌گردم و تسویه حساب نمی‌کنم. ۲٫ فکر نکنید که صلح شده است؛ جنگ جنگ تا رفع کل فتنه! ۳٫ من اگر برگردم، طوری برمی‌گردم که کسی مرا نمی‌شناسد. همانند پیکر شهید بی‌سر و بی‌دست… . + از وصیت‌نامه شهید سیدصاحب محمدی +