ماه: نوامبر 2012

دل‌تنگ وطن‌ایم شدید…

ایام تشریق که تمام بشود، حاجیان کم‌کم مهیای بازگشت می‌شوند و هر روز که می‌گذرد شهر خلوت و خلوت‌تر می‌شود. از هتل ۲۴ طبقه‌ی دوهزار تختی‌ای که ما ساکن آنیم و روزهای اول سوار شدن به آسانسورش کار حضرت فیل بود و وقت نماز و نهار صف‌های طویل مقابلش شکل می‌گرفت و حاجیان برای سوارشدنش …

غدیرِ غریب

برکه‌ای در حوالی جُحفه که روزگاری پیام‌بر خاتم کنارش وقوف کرد و رسالتش را کنار آن آب‌گیر به اتمام رساند و علیِ مرتضی را برای هزارمین و هزارمین بار به همه شناساند، ام‌روز در سال‌گرد آن واقعه‌ی تاریخی، غریب و مهجور افتاده و کسی حتی تا نزدیکی‌هایش نمی‌تواند برود. می‌خواستیم با بچه‌های پایه‌ی کاروان جیم …

حاج محمدعلی

حاج محمد علی زائر پیرسالی بود با چهره‌ای نورانی که نشان سجده‌های طولانی در پیشانی‌اش جا خوش کرده‌بود و دائم‌الذکر و دائم‌التسبیح همیشه لبش به استغفار می‌چرخید و تسبیح شاه مقصود خوش دست و انگشتری‌های عقیق و فیروزه‌ایش از او حاجی دل‌بری ساخته‌بود که آدم دوست داشت بایستد و هی نگاهش کند و نگاهش کند …

نشئـه

ترکیه‌ای ها از ده فرسخی تابلواند. خاصه با آن نوار قرمزی که گرد گردن زن و مردشان آویزان است که کارت شناسائی‌شان به آن متصل است و دور تا دور نوار خط به خط ستاره و هلال سرخ پرچم‌شان در آن حک شده‌است. نَشئه، مردی میان‌‌سال با موهائی کوتاه و ریشی اصلاح شده مثل همه‌ی …

آمنه

داستان ایرانیان مقیم خارج از کشور مثنوی هفتاد من کاغذ است که آمنه یک پرده از آن هزار جلوه‌ی آن بود. اولش با ترس آمد داخل هتل و با شکی که در چشم‌هایش موج می‌زد سراغ درمان‌گاه هتل را گرفت. از شانسش نوبت شیفت پزشک خوش‌مشرب و خوش‌خلق کاروان ما بود و با روی باز …