علی آباد

روز آخر قرن است. سال و قرن دارند باهم عوض می‌شوند و قضا را امروز مناسبتِ سومی هم دارد برای منی که حسین شرفخانلو باشم ۳۹ ساله از خوی!

چند سال پیش در چنین روزی بود که خدا یک علی به علی‌های بی‌شماری که اسم‌شان مشتق شده از اسم مولای‌مان آقا مرتضی علی، اضافه کرد و قضا را آن علیِ متولد روز ملی شدن صنعت نفت، علی ِمن بود.

و من چقدر ذوق داشتم از این‌که آن‌روز در حینِ هول و ولائی که هر پدر در لحظات به دنیا آمدن طفلش پشت در سالن تولد نوزادان دارد، وقتی بار اول با آن موجودِ تازه از راحتیِ شکم مادر به سختیِ دنیا افتاده، مواجه شدم و در آن هیر و ویر از پرستاری که “نو” زاد را در هزار لای پتو پیچیده و روی تخت مخصوص نوزادان داشت می‌برد بخش، به انعامِ یک تراول پنجاهی که چشم روشنی دیدار اول است، بخواهم که پا نگه دارد تا با بخشی از “جانم” رخ در رخ شوم و نفس به نفسش نزدیک کنم و بعد از آن‌که او را خوب بوئیدم، همان‌جا سرِ پا، اذان و اقامه بگویم در گوش او و اسمش را، علی را، اسم اول و آخرِ عالم را در گوشش صدا بزنم… . که او هم به شمارِ بی‌شمارِ علی‌های عالم بپیوندد.

در همه‌ی این سال‌ها که علی در چشم و دل و جان و بَرَم بوده، هربار که اسمش را می‌برم، هربار که اسمش را می‌برند، بُهتِ بزرگیِ صاحب اسمش برایم تکرار شده و هربار خوشیِ پدرِ علی بودن خزیده زیرِ پوستم. و چقدر کیفور شده‌ام هرباری که در عراق و حجاز و شام وقتی عربی دشداشه پوش اسمم را پرسیده، به فخر بگویم؛ ابوعلی!

که حساب کار دستِ محب و غیر محب علی بیاید که کار دنیای من، حساب و کتاب دارد و ما اسم بچه‌هامان را به محبت علی، علی می‌گذاریم؛ هرچند تا که باشند.

الغرض، امروزی که سالگرد تولد شمسی علیِ ماست، برای من به غیر از اضطرابِ شیرینِ همیشگی و هرساله‌ی ثانیه‌های آخر سالِ کهنه و هیجان ورود به سال و قرن جدید، یاد آن ثانیه‌ی مبارکی که او به دنیای من آمد و شیرینی آن لحظه‌ی بی‌تکرار، حالم را خوب‌تر می‌کند.

و دعا می‌کنم خدا به حق محمد و آل محمد –که درودش نثار ایشان باد-، هی هر ثانیه به عددِ علی‌های عالم علاوه کند. آمین!

و دعا کنید برای عاقبت به خیریِ علیِ من و همه‌ی علی‌های عالَم.

دنیا اگر رنگ آبادی می‌خواهد؛ باید که علی آباد شود. زیاده جسارت است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.