سین مثل … سبزه

دلم برایت می سوزد که به جرم نحسی سیزده و یا هر چیز دیگر، بی رحمانه روی سقف ماشینهایمان می گذاریمت و تو را بدست بازی  ناجوانمردانه ی باد می سپاریم که سرنگون شوی و نحسی سیزده , به در شود ؛ عضو مظلوم هفت سین.  جالب نیست؟ اینکه تو را دستان مهربان مادربزرگ می پرورد و دست آخر مغضوب …

مراقب ماسه های زندگی باشیم !!!

پروفسور ایستاد و چند شی،را روی میز گذاشت….وقتی کلاس شروع شد بدون هیچ کلمه ای یک شیشه بزرگ سس مایونز را برداشت و شروع به پرکردن آن با چند توپ گلف کرد . بعد از شاگردان خود پرسید که آیا این ظرف پر است ؟ و همه تایید کردند .سپس پروفسور ظرفی از سنگ ریزه برداشت …

برای وقتی که روز نو می شود…

نوروز همان روزى است که ابراهیم خلیل(ع) بت هاى قومش را ـ که در آن روز براى شرکت در مراسم جشن از شهر خارج شده بودند ـ شکست. و نوروز روزى است که کشتى نوح(ع) بر کوه جودى نشست… و انگار که زایش دیگرباره زمین و تکمیل دور دوار چندهزار و چندصد باره ای دیگر ، نوید …

درس معلم ار بود زمزمه محبتی…

««ان للقلوب شهوه و اقبالا و ادبارا»»دل یک میلی داردو اقبالی و ادباری.««فاتوها من قبل شهوتها ادبارها»»کوشش کنید آنرا از ناحیه میل آنها پرورش بدهید و بزور وادارش نکنید.««فان القلب ادا اکره اعمی»»قلب اگر مورد اکراه و اجبار قرار بگیرد ،کور می شود،یعنی خودش را واپس می زند… از کتاب تعلیم تربیت اسلامی استاد شهید

زیارت ناحیه مقدّسه

… سلام بر آن کسی که میکائیل در گهواره با او تکلّم می‌نمود، سلام بر آن کسی که عهد و پیمانش شکسته شد، سلام بر آن کسی که پرده حُرمَتش دریده شد، سلام بر آن کسی که خونش به ظلم ریخته شد، سلام بر آنکه با خونِ زخم‌هایش شست و شو داده شد، سلام بر …

شاهد از غیب رسید…

چندهزار سال قبل که فیل اعلی حضرت ، خشایار شاه کبیر یاد هندستون می کند و در راستای تقریب و تالیف قلوب و نه چیز دیگر فراش مبارک را تجدید می کنند و یه زن یهودی می ستونن – که خودش حکایت مفصلی داره و قصه اش رو میتونین اینجا بخونین –  … >> نتیجه اش میشود کشتار عام …

برای شهردار سردار شهید ؛ آقامهدی باکری

تو ، تبلور غیرت آذربایجانیها بودی و امیر دلهیشان. برای عاشورائیان چه سخت بود که اینان در اینسوی دجله  باشند و تو را در آنسوی دجله ، آب با خود به انتها ببرد… به وصالی که هرگز نشان زمینی آن را به ما ننمودی … امروز که سالهاست نشان زمینی ات را گم کرده به یادت …

به کجا چنین شتابان؟؟؟

موقعیت: ظهر یک روز بهاری. از همانجا که نشسته بودم، بدون جابه جایی و حتی تنظیم شاتر و دیافراگم و یا تغییر زوم لحظاتی از زنگ های بیکاری دانشجویان دانشگاه آزاد رودهن را به سرعت شکار کردم. همین! ضمنا متذکر می شوم که این عکس ها در عین حال که رئال است کاملا انتزاعی (مفهومی) …

خداحافظ سردار …

یادم نمی آید تشییعی به عظمت مشایعین تو دیده باشم.چشمهای زمینی من البته برای دیدن ملائکه ای که تو رو روی بالهاشون به عرش می بردند نابینا بود. مادرم می گفت: می داند که خانواده ات چه حالی اند امشب! تشییع جنازه تو انگاره شهادت دیگرباره ی علی بود برای منو  خیلی دیگر از یادگاران سپاه سال۱۳۵۷ . راستی ؛ …