نصف شب در حرم، کنج سمت چپ صحن و جائی ما بین باب قبله و باب الشهداء، وقتی دستهجات عبوریِ زنجیرزن و عزادار عرب باعلم عشیره و قبیلهشان، حرم را خلوت میکردند و هنوز مانده بود تا جماعت برای صلاه صبح جا بگیرند و حرم گرچه پر ازدحام اما خلوتتر از باقی ساعتها و لحظهها …
شبهای سوزناک نجف و ناخوش احوالی همسفر و آن بامداد خمار که عزم کربلا کردیم و آن چند ساعتی که تا حرم پیاده رفتیم و آن ظهری که خسته و پر از شوق و پر از شور، از لابلای جمعیت متراکم عرب و عجم و سفید و سیاه و شرقی و غربی، خود را رساندیم …
پیرمرد از لای همین صفحات پیدا کرده بودم. حتی یک بار هم نشد که تهران رفتنی، کج کنم سمت مدرسه و مسجد و مجلسش. پیرمرد، با آن نگاه نافذ و روضههای ناب و تمثیلات بینقصی که میزد و من از دوردست و از گوشهی دنیای مجازی مستمع گاه و بیگاه تمثیلاتش بودم، مقتدر بود. میدانست …
سخت است ببینی کسی که از او فهم قرآن آموختهای و یادت داده قرآن را به چه قرائتی و از چه زاویهای باید دید و شنید و فهمید و لذت دیدن و مؤانست و شنیدن و درک پارهای از آیات را به قدر ظرفی که در زیر باران بیانقطاعش گرفتهای به تو هدیه داده، در …
پیرمرد، دقیقا! گوشهی بیمارستان و دقیقتر، گوشهی اتاق سوم از سمتِ راستِ بخشِ داخلیِ مردانِ بیمارستانِ شهید مدنی، در هیبتی کم جان و با صدائی که انگار از ته چاه بیرون میآمد، در جواب حال و احوالپرسی الکی من که رفته بودم به عیادت مریض دیگری، در آمد که شکر خدا! من هیچ چیزم نیست …
یکی دو روز که دسترسی به کنترل پنل سایتت محدود باشد و بگویند بخاطر اثاثکشی از این هاست به یک هاست قدرتمندتر و روزآمدتر و بهتر و …، فعلن یکی دو روز ننویس و چیزی نگذار و کامنتی نپذیر تا اثاثت درست منتقل شوند به خانهی جدید و چیزی این وسط جا نماند و کدی …
برای من که در به در دنبال نشانهام، حُسن ختامِ کار نیمه تمامی که از سال فتنه آغاز شده بود و به روز سیزدهم رجبِ امسال، همتِ اتمامش روزیام شد، هیچ پایانی خوشتر از نهم دی نمیتوانست باشد. باشد که همه روز و همه سال و همه جا از بلا و ابتلا به سلامت عبورمان …
در جواب عرض گلههای به جا و بیجای من، فقط این را داشت بگوید که؛ چارهای نیست! تحملش کن. چهلش را رد کرده. سخت بشود خُلق و خویش را عوض کرد. آدم چهلش را که رد کند، اخلاقش، چه خوب و چه بد، ملکهاش میشوند و تغییرش سخت است و چارهاش تحمل است و تاب …
تو که با اهل راز، اسرار افشا میکنی و با اهل نظر در مناظرهای و خراب اهل خرابات هان! بگو؛ دستت به کدام باغ آغشته است؟! در سردیِ دی، بهار میافشانی! – – – – بیت از اینجا +
و فیالحال فقط این آیه از لبم میتراود که: ذلِکَ وَ مَن یُعَظِّم شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِن تَقوَى القُلوب + که یعنی بزرگداشت تو تقوای قلب است و باعث پاکی و ضامن صاف ماندنش. باشد که همیشه باشی و به بودنت، دل و دین و عقل و هوشم، اهل تقوا و خدا و خداترسی شوند…