خدا نیاورد یکروز یک جائی عاشورا باشد و من بی حسین باشم و بی پیراهن مشکی و اشک و شعر و هیئت و عزا … خیال نبودنت تصور دیگر نَگریستن بر ماتمت فکر فاصله از بزم عزایت ناگوارترین کابوس عالم است یا حسین… تو را به پیرغلامان بارگاهت، اشک را که عصارهی بودن ماست از …
شوفر سمند گذریای که سوارمان کرد بین راهش که تا اصفهان برساندمان، با لهجه غلیظ قمی و کرور کرور تجربه و ادعا در سواری گرفتن از اسب و دانستن چم و خم تیمار مرکب و سوارکاری، مقتل تو را این طور خواند که: تو از همان اولش هم میل به نوشیدن آب نداشتهای. میگفت از …
عمود هر خیمه مرکزیترین قسمت خیمه را تا اوج بالا میبرد و برافراشتهاش نگه میدارد و اگر نباشد خیمه از هم میپاشد. چادرهای پارچهای صحرای عرفات که با یک تیرک چوبی عمودی در وسط و چند میخ مهار در اطراف که با طنابهائی دیوارههای خیمه با آنها متصل و مهار میشوند، آدم را بیشتر از …
و اگر حسین نبود و کشتی نجاتش، کِی از بلای شبِ تاریک و بیمِ موج وگردابی چنین حائل امانمان بود؟ و روضه از این مکشوفتر که کشتی نجات از آب دور و خشک لب و عطشان تا عرش پر گشاید؟ … و فرمود: وَ کانَ عَرشُهُ عَلَى الماءِ لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَنُ عَمَلًا +
قدیمالایام، زوار خانهی خدا خاصه آذریها وقت رفتن و بازگشتن از سفر حج، مسیر کاروانشان از عراق عرب بود و در راه توفیق زیارت سیدالشهدا نصیبشان میشد و با یک تیر هم حاجی میشدند و هم کرب و بلائی. امروز اما به سبب تسهیلاتی که در وسائل سفر بوجود آمده و نوعا هیچ کاروان زمینیای …
چطور یکنفر ممکن است انتخاب کند که خود را در معرض یک تراژدی بگذارد؛ نزدیکِ مرگ و خون و اشک. ما هر سال این روایت را انتخاب میکنیم چون به آن نیاز داریم. به حماسه و شکوهی که اتفاق افتاده باشد محتاجیم. ما همیشه در این وقتِ سال به مرورِ روایت باورپذیرِ ارادت و ایستادن …
هر بار لای هر مقتلی را که میگشائی یا پای هر روضهای مینشینی هر بار وقتی ذکر مصیبت یکی از یاران سیدالشهداست و نقل میدان رفتن و رزمیدن و رقص شمشیرش ته دلت از صمیم قلب، از عمق وجود، با ذره ذره سلولهای شیعهگیای که تو را تنیده آرزو میکنی کاش اینبار اباالفضل وقت بازگشت، …
طور غریبی نگاهش به نگاهت گره خورده بود. میگفت انگار میخواهی از قاب عکسی که روی میز است بیائی بیرون و دست بیاندازی دور گردن آدم و محکم بغلش کنی. میگفت لابد وقتی بودهای هم خوش مشرب بودهای که ردش تا الان و حتی تا داخل قاب عکس روی میز کار من مانده است. میگفت …
باریکهی سیصد و شصت کیلومتر مربعی غزه را که میشود نصف تهران خودمان و یا خودمانیترش قد دریاچهی نیمه جان ارومیه در نظرش گرفت، امروز در هزار و سیصد و هفتاد و چهارمین محرم بعد از قیام حسین بدل به کارزاری شده که سگهای هار صهیونیست در هیئت شمر و خولی و حرمله، جان از …
بگذار که این باغ درش گم شده باشد گلهای ترش برگ و برش گم شده باشد – جز چشم به راهی به چه دل خوش کند این باغ گر قاصدک نامه برش گم شده باشد – باغ شب من کاش درش بسته بماند ایکاش کلید سحرش گم شده باشد – بی اختر و ماه است …