گولی ساجدیم دووارا بولبول اونو سووارا یازی سنله یازلادیم قیشی قالدیم آوارا…
مثل همیشه که طرحی افتتاح شود و یا آدم ویژهای با جیب پر پول و بودجه میهمان شهر باشد، سؤالات بیتمامش شروع میشود و مفتتر از گوش و مخ ما کجاست که کار بگیرد و جوانب طرح را زیر و رو کند و تهش را ختم به این سؤال همیشهگی کند که با افتتاح این …
خواستهاند که از او و دربارهی او، به قدر یک ربع از ساعت حرف بزنم. خواستهاند بگویم از اسطورهای که سر تا سر وجودم از اوست و اوست که تکتاز و ترکتاز، هر سو که بخواهد عنان دلم را میبرد… من اما این چند روز که دلمشغول چیدن و راست و ریست کردن متن حرفهائیم …
شما عکاسید؟ – نه! شغل شریفتان عکاسی نیست واقعن؟ پس این دوربین چیست در دستتان؟ – دوربین است خب! محض علاقهی شریفمان که عکاسیست واقعن! -سوال دیگری ندارید واقعن؟
آخرین پدیدههای هنری در غرب، آپارت و پاپارت هستند. خودشان این اسمها را گذاشتهاند. آپارت از اُپتیک است، یعنی اُپتیک آرت و فقط به بازیهای بصری ختم میشود؛ بازیهای چشم، آنهم فقط در حد فیزیک چشم، در حد قوهی باصری ظاهری ما و مشخصاتی که دارد. یعنی با توجه به مشخصات فیزیکی چشم، بازیهای بصری …
هر بار که نسیم هر سفری جان خسته تنی را مینوازد دل ناماندگار بیدرمان ما میل جادههای پر پیچ و خمی را میکند که ابر آلود بود و پر از دار و درخت و نمیداند ته آن جاده کسی که باید باشد، هست؟ و بعد آرزو میکند که ای کاش هیچ وقت و هیچ کجا، …
هر بار که هر پردهای را میگشایم هر سلامی که به گرمی نثار من میشود و هر دستی که به گرمی دستم را میفشارد هر تخفیفی که شامل حالم میشود از هر کس که مرا به نام تو میخواند هر حاشیهی امنی که دارم و داشتهام همه و همه رد مبارک میراث جاوید اسم بزرگ …
با اهل درد شرح غم خود نمیکنم! تقدیر قصهی دل من نا شنیدن است… – – – پینوشت: ۱٫ چه در حلقهی رندان در آمده باشی چه نه بدان که دل ما با یاد زنده است و بوی بلال و صدای موج و تصویر کفشهای نوئی که روی شنها فرو میشد. ۲٫ مخاطب خاص دارد!
سراسیمه رسیدهبود دم در اتاق و میدید که ما داریم چه کار میکنیم، شوکه شدهبود. حس میکردم اگر دستم را از روی قفسهی سینه پدر بردارم، پسر یتیم میشود. چند دقیقهی دیگر ادامه دادم. روی بدنی که مدتها قبل مرده بود اما دستکم میتوانست به پسرش القاء کند که در آخرین لحظهی عمر پدرش بالای …
آقا جان! حضرت صاحب و ضامن! این همه وقت بس که از کس و ناکس نشان راه پرسیدیم و نیافتیم حیران و سر در گریبانیم تو بیا که خود نشانمان دهی ره ز که پرسیم؟ چه کنیم؟ چون باشیم!؟