و تواصعوا بالصبر

نبودنت بی خبر گذاشتنت و بدتر از همه، رفتنت باز کار دستم داد! آن قدر که از سر بی تابی و بی مبالاتی! دست به دامن حکیم شوم و انگار نه انگار که ته چشم های مشتاقم را دیده باشد، باز برایم نسخه ی قبلی را تجدید! کرد که: در برابر فرمان پروردگارت شکیبا باش! …

شکافتن، شکفتن و شکوفه

بهاران از کجاست که روح روییدن و سبز شدن ناگاه، در تن خاک مرده پیدا می‌آید؟ و از کجاست که روح شکفتن، ناگاه از تن چوب خشک، چندین برگ‌های سبز و شکوفه های سفید و آبی و زرد و سرخ برمی‌آورد؟ بهاران رازدار رستاخیز پس از مرگ است و قبرستان‌ها مزارعی هستند که در آنها …

روز اول کاری سال

امروز نخستین روز کاری سال جدید است. یعنی سیستم اداری و اقتصادی مملکت که از یک هفته ی قبل عملا تعطیل بوده، تکانی می خورد و نه با ظرفیت کامل که با کارکنانی که سفر عیدانه نرفته اند، از حالت تعطیلی در می آید. گرچه تا بازگشت به حال سابق یک هفته ده روزی فاصله …

“رَه بر” اگر فرمان دهد…

ممکن است آمریکا خطرهائى براى کشورهاى دیگر ایجاد کند؛ ممکن است دیوانگى کنند. البته من همین جا بگویم؛ ما سلاح اتمى نداریم، سلاح اتمى هم نخواهیم ساخت، اما در مقابل تهاجم دشمنان – چه آمریکا و چه رژیم صهیونیستى – براى دفاع از خودمان، در همان سطحى که دشمن حمله کند، به آنها حمله خواهیم …

خاطرات

بدم می آید! بدم می آید از روزهای اول سال. از تعطیلی چند روزه ای که تهران نشینان را برمیگرداند شهرستان و قاطی آنها “سرداران دمپائی پوش” هم نزول اجلال می کنند به شهر آبا و اجدادی که طبق قرار نانوشته ی هرسال، جمع شوند در مسجد قدیمی ای که پاتوق مشترک نسل ما و …

از یار آشنا سخن آشنا

از بین این همه آدم که پیام کوتاه تبریک نوشتند و فرستاندند و یا پیام های تبریکی که برایشان رسیده بود را فوروارد کردند و یا تماس تبریک گرفتند و یا دیدیم هم را و تبریکات معمول را بلغور کردیم! تماس حاج اسماعیل عیدم را مبارک کرد… شیر ِ پیری که رفیق تـــو بود و …

سال کجا نو می شود غیر این جا؟

پیرزن قاب عکس خاک گرفته ی پسرش را آن طور که تو انگار کن شهید را بغل کرده باشد، چسبانده بود روی سینه اش و می گفت: سیدرضا! مادر به فدای چشم هایت… من که جای دیگری ندارم بروم، تصدقت! اصلا توی همه ی این سال ها یادت می آید جای دیگری سال ام را …

سر رسید

امسال هم به ته رسید و سررسید جلد قرمز من بی آن که به قدر یک خط جای خالی داشته باشد، به صفحه ی بیست و نُهم اسفندش… یعنی امسال هم به سر رسید و دل به دلدار نرسید… شاید طالع ِ نحس ِکوکب ِ بخت ما زمینی ها که تمام هزار و سی صد …

در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را

حالا بین این همه هوادار و خاطرخواهت ما که به چشم نمی آئیم! هزاری هم دم و دستگاه و سر و شکل و بر و رویمان را برای روز نو و عید و “تــو” که منظور اصلی نوروز و بهار و شکوفه ای، آراسته باشیم و چراغان کرده باشیم و نونوار کرده باشیم… مهم بودن …

تاریخ تکرار می شود!

دقیقا مثل روزهای آن سال پر فتنه است. روزهای آخر امسال را می گویم. مثل آن سال فتنه دار که زمستانش را حتی یک بار هم محض رضای خدا نیامدی یک سر بزنی و ببینی کسی که دلش را برده ای مرده است یا زنده!؟ که زمستانش برف نداشت و تو را نداشت و حسرت …