گفت: “زیبائی” در دل “سادگی” نهفته است یعنی تلاش کن که از پیچیدگی بپرهیزی و صاف باشی عین آئینه و ساده باشی عین پیراهنِ یک دست سفیدی که حتا یک لک رویش نیفتاده است. و گفت: درد دلهای آدمهای ساده، سوزی دارد که هیچ افزونهای قادر به خلق آن نیست و جز به آن لحن …
سه روز تمام زیر ظل آفتاب و در هُرمِ گرمای آفتاب صحرای تفتیدهی حجاز و در کنارِ برکه ایستاد تا یقین کند تک به تک مردمانی که روزِ هجدهمِ ذی حجه شاهد ماجرا بودند، با جانشینش دست بدهند و عهدِ همراهی ببندند. نگو که بسیاری از دستها نه به یاری و تبریک، که به نامردی …
چ را دیدم. در بعدازظهری پائیزی که خوردن یک لیوان چای داغ و لم دادن جلوی تلهویزیون حال اساسی دارد. منتظر دیدار چمرانی بودم با نگاهی نافذ و کاریزما که مثل آنچه از او خوانده بودیم، شب به شب کارنامهی روزی که سپری کرده بود را مینوشت روی کاغذ و وقتی در گرماگرم جنگ خیز …
صبر سختترین عنصر انتظار است. و این وقتی شیرین میشود که در ناامیدانهترین لحظه، بارقهی رحمتی سوسو کند و بفهمی که تمام سختیها و شدتها و بلایا، از چشمِ کسی که باید، دور نبوده است. وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَىٰ… .+
میگفت: گاهی میان راه، بهترین انتخاب ایستادن و یا حتا نشستن و نفس چاق کردن است و نگاهِ دوباره به راهی که پیمودهای و آنچه که از راهت باقیست. و فکر کردن به اینکه؛ رفتن، رسیدن است. یعنی؛ مهم، قدم برداشتن است و قدم در جای درست گذاشتن. همین.
و سلام بر شهیدی که در ماه قربانی زاده شده و پیشوند اسمش به قرینهی عید قربان، قربان شد و در تمام سالهای عمرش را تقرب جست و آخرِ کار، قربانی راهی شد که سرآغاز و انجامش سعادت و خلد برین و فردوس نعیم است… . و سلامٌ علیه یوم وُلد و یوم یموت و …
در هوای گرم حجاز، با لیاس احرام که بیشتر شکل حوله است تا لباس و در تمام ساعاتی که در تنت نشسته، خیس عرق است و سنگین و ناهمطراز، وقتی که خوابیدهای در دشت بی انتهای مشعر و خواب که چه عرض کنم، چرتی تا که شب را به سحر ببندی و همهی چهار پنج …
تو مگو ما را به شه بار نیست با کریمان کارها دشوار نیست!
نزدیکیهای عرفه مهیای احرام حج و کوچ به عرفات و مزدلفه و منی حلق و تقصیر رجم شیطان لعین قربانی و بیتوته در چادرهای متراکم همه و همه بهانهی آغاز دوبارهایست برای رسیدن به تو و کاش میدانستم رد قدومت زینت خاک کدام سرزمین شده است… .
ظهر ۳۱ شهریور ۵۹، وقتی اسباب زندگیشان را بار خاور کردیم که ببریم چایپاره، حوالی سهراهی خوی به ماکو خبر رادیو حملهی هوایی عراق و آغاز جنگ را اعلام کرد. من بودم و علی و رانندهی خاور. صدام از مدتها قبل تحرکاتی در مرزهای جنوبی داشت، ولی حملهی امروز با قبلیها فرق میکرد. خبر آغاز …