روزهای داغ تابستان که شروع شد تحملش کردیم به امید روزهای هزار رنگ پائیز و خلسه های عصرانه اش و بوی چوب نیم سوز بساط آتش و کباب صبح جمعه اش پائیز آمد و تو نیامدی پائیز آمد و صفایش نیامد … پائیز را هم به امید زمستان و اسفند و شکوه پایانی اش صبر …
حالا که شده نوبت وام من ، از این رو اینقدر مشو جان رضا ضامن آهو زُوّار تو هستند ز هر قوم و ز هر رنگ سر گرم طواف تو به هر شکل و به هر بو پرسید کسی ، میرسد آیا به جلو دست؟ گفتم که: من اینجا ، چه خبر دارم از آن …
از ترکیه که روزگاری مرکز ثقل امپراطوری عظیم عثمانی و رقیب شماره ی یک امپراطوری کبیر ایران بوده، کشوری باقی مانده با رسم الخطی به لاتین و گویشی به سبک و لهجه ی مردمان اسلامبول! و این بزرگترین و اولین تناقض یک تمدن کهن است. که بنویسید به لاتین و بخوانید به ترکی! آن طور …
و چون من اصولا در ادبیات دنبال علامات آخرالزمان می گردم، در ادبیات باید دید در درون این بورژوازی مسلط ِ مصرف کننده و اسراف کننده ی آمریکائی، چه زنگ خطری زده می شود؟ ==== سیدجلال الدین آل احمد. سفر آمریکا
مرگا به من، که با پر طاووس عالمی یک موی گربه ی وطنم را عوض کنم! ===== ناصر فیض. املت دسته دار
شهـــداء در قهقهه ی مستانه شان و در شادی وصولشان در قهقهه ی مستانه شان و در شادی وصولشان در قهقهه ی مستانه شان و در شادی وصولشان در قهقهه ی مستانه شان و در شادی وصولشان… در قهقهه ی مستانه شان و در شادی وصولشان….
یک بار «سید امام» او را در میوه فروشی کنار مدرسه دیده بود که سیب های لک دار را که ارزان تر بود جمع می کرد و در نایلون می ریخت. سید به پیشانی گِرهی پُر هیبت انداخته بود و گفته بود: « طلبه ی امام زمان، به جای دو کیلو سیبِ زده، یک دانه …
به نظر من، آل احمد در محیط تفکر اجتماعی ایران شاخصه ی یک جریان است. تعریف این جریان، کاری مشکل و محتاج تفضیل است. اما در یک کلمه می شود آن را«توبه ی روشن فکری» با همه ی بار مفهوم مذهبی و اسلامی که در کلمه ی «توبه» هست، نامید. جریان روشنفکری ایران که حدود …
تا مرهم زخم کهنه ما نمک است هر سو که نگاه میکنم قاصدک است من ماندم و یک درد به نام ِ پرواز این درد میان مَردها مشترک است