برگرد! لطفن… کاش برگردی! … زوووووود!
سابق بر این همه ی ماشین آلات ساختمانی برایم بولدوزر بودند. یعنی اسم هر کدام را که می پرسیدی می گفتم بولدوزر! از کاربرد و کارائی شان هم چیزی حالی م نبود. کار این یکی دوماه ی اخیرم حداقل حسنی که داشت این بود که اسم اقسام و انواع ماشین آلات عمرانی را یادم داد …
خدایا سلام! خدایا انگار قرار نیست سر ِ ما سالم به سنگ لحد برسد؟ خدایا! خودت بهتر میدانی که دیگر از سن و سال ما گذشته که بخواهیم امتحانهای این جوری پس بدهیم. تابلوئه که امتحان نداده رفوزهایم. بقول شاعر: بیامتحان مرا به غلامی قبول کن! رسوا شود این دل اگر امتحان دهد… راستش را …
– گفتی بابات چند سالش بود که شهید شد؟ – ۲۴ – خب! تو الان چند سالته؟ – ۲۷-۲۸ – این یعنی اینکه سه چهار ساله زیادی زنده ای! نه؟
یا محول الاحوال، تو که قادر متعال ِ مطلقی، در ما همتی مضاعف و انگیزه ای دو صد چندان جاری کن تا امسال مان تمام نشده، دیدار ِ یار ِ سفر برده، روزی چشم های منتظرمان شود و از قاب تلویزیون ِ سال تحویل هزار و سیصد و نود، به جای حضرت نائب، خود آفتاب …
و فرمود: دعا میکنم همدیگر را بهشتی کنید. آمین!
حیف از این همه بهار و روز نو و نوروز که می آیند و تو را با خود نمی آورند! حیف از روزی که نو می شود و داغ سنگین روزهای بی تو بودن را تازه تر می کند. حیف از این همه شکوفه و عطر گل یاس که بی تو می فسرند و بی …
ولله که شهر، بی تو! مرا حبس می شود … آواره گی ِ کوه و بیابان ام آرزوست!
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن ترک من ِ خراب ِ شب گرد ِ مبتلا کن! ماییم و موج ِ سودا، شب تا به روز تنها خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن ملای روم
به ماهی داخل تَنگ خیره شدم. آهسته شنا می کرد. با خودم فکر کردم مجبورست آهسته شنا کند. می خواهد دیرتر به دیوار شیشیه ای برسد …* * – مهر و مهتاب – تکین حمزه لو