ماه: دسامبر 2012

من آن کلام که نوشتم که جز تو غیر نداند…

شروع هفته‌ی کاری با پیامی که کند اشک را جاری، حکمتی دارد پنداری! ما کِی بوده‌ایم به حکمت حق ناراضی و شما که نوشته‌اید آن خطوط را کجا دارید آگاهی از دل ناماندگار ِ ناشاکی! من این خطوط نوشتم از سر سربازی و سر آفریده نشد الا برای عشق بازی و اگر سر نبازی به …

جمعه نامه

تو ماهی و من ماهی این برکه‌ی کاشی اندوه بزرگی‌ست زمانی که نباشی! — آه از نفس پاک تو و صبح نشابور از چشم تو و حجره‌ی فیروزه تراشی — پلکی بزن ای مخزن اسرار که هربار فیروزه و یاقوت به آفاق بپاشی! — ای باد سبک‌سار! مرا بگذر و بگذار هشدار! که آرامش ما …

وَالشَّمسِ وَ ضُحاها…

دنیا چه ام‌روز تمام شود چه دیگر روز چه شنبه‌ی آینده، خورشید سه روز یا سی روز یا حتی سی سال، فرو در پشت کوه‌ها شود و تا سه روز و سی روز و سی سال بر نیاید و چه این‌ها همه شایعه‌ی صهانیه باشد – که هست! – چه آخرین روزهای سال میلادی دو …

با من صنما دل یک دله کن…

تو مدام مِی با دیگران خوردی و با من سر گران داری! من مدام دل با دیگران دادم و چشم به عطای تو داشته‌ام! قبول که شرط سر بازی، باختن سر و دست و دل است و ندیدن غیر از تو اما صنما! این نه رسم دل‌دادن و دل بردن است… قبول کن شنیدن حدیث …

او

خوشا آنان که از او می‌نویسند! ز خط و خال و ابرو می‌نویسند الف‌با ریزه‌خوار قامت اوست تمام نقطه‌ها خالِ لبِ اوست… – – – عاشقِ دل‌سوخته؛ محمدرضای آقاسی. رضوان‌الله‌علیه.

رد پا

به هم خوردن لایه‌ی یک‌دست سفیدِ برفِ جلوی در یعنی این‌که کسی آمده یا رفته… ریزتر که شوی سن و سال و زن و مردی‌اش هم دستت می‌آید! حتی‌تر این‌که می‌فهمی آدمی که رفته یا آمده، قدم آهسته بر می‌دارد یا تند پا کج می‌گذارد یا راست دقیق‌تر که باشی طرفت را از رد زیره‌ی …

شکرانه

وقتی با چشم‌های کاسه‌ی خون از زور بی‌خوابی دی‌شب و خستگیِ شب تا سحر نمک پاشیدن به کوچه و خیابان آمد که رخصتِ رفتن بخواهد و شنید که نمره‌اش از بیست، بیست و دو است و روسفیدمان کرده بین هم‌کارانِ رقیب، رد باریکی از نم اشک سُرید روی گونه‌ی یخ زده‌اش. کارگر بی‌توقعِ زحمت کشی …

آیات برفیّه

می‌گفت: هر بار که برف می‌بارد خاصه اگر شب باشد و سرخی آسمان بیفتد روی دانه دانه‌ی برفی که از ناکجای آسمان فرو می‌ریزند روی زمین و مسیر بارش از منتهی الیه آسمان تا ثانیه‌ی فرو افتادن برف دانه‌ها قابل تعقیب باشند دانه‌های برف را می‌پایم که در منحنی غیر منتظمی با هزار ناز و …