آیه

شب که نباید این همه به درازا بکشد!

از یک جائی به آن ور تَرَش دیگر قلب شروع می کند به تیر کشیدن. درد دل تنگی، درد دوری، درد نرسیدن و مهجوری اول هایش خواستنی و عاشقانه است. بعد که زمان می گذرد رسوب می کند، ته نشین دلت می شود. می رود لای گوشت و پوستش به اصطلاح. جوریکه بگویند: تنیده در …

مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد!

دوستی نادیده اما کار بلد، زحمت کشید و سر و سامانی به این جا و صفحات مرتبط داد. بین کار پیشنهاد فرمود که بیا یک کنتور برای صفحه ی اصلی نصب کنیم که بدانی آمار بازدید از صفحه ات در چه نُرمی ست و تو چه قدر دیده!! می شوی! کنتور را نصب کرد و …

زنده تران

زنده گی جریان دارد! و در جریان بودنش خواستنی است. اما خیلی ها بی آن که بخواهند از گردونه ی زنده گی پرت می شوند… روزی هزار هزار آدم که سر دست می گیریمشان و پرت شدنشان را که مرگ می نامیم، به عزا می نشینیم! اما من آدم هائی را سراغ دارم که سال …

بر خواهد گشت…

نگاه نافذ و چشم های آبی، لبخند همیشگی ِ روی لبش، لحن کلام نافذ و شخصیت عمل گرا و کاریزمای اسطوره ای دست نایافتنی مردی که مرغ خیالم در اوج ترین پروازهایش از قوزک پاهای او بالاتر نمی تواند پرید. موسای صدر، مسیح لبنان. مرد ِ مراد چمران. پدر یتیمان جبل عامل. جلودار امتی که …

دیده را فائده آن است که دل بَر بیند!

چشم چپش را عمل کرده است. قبل عمل پر از اضطراب و تشویش بود. حتی می ترسید سالم از عمل بیرون نیاید و آن نیمچه نوری هم که برایش باقی مانده کور شود و عمل ظریف پیوند قرنیه ی چشم چپ، منجر به کوری کامل و دائمی اش شود. چشم، و عمل پیوند و حواشی …

سرّ سرگشتگی

موسم حج است و دوستان سفر قبله، یکان یکان زنگ می زنند که حال خوش شان را با من که روزی روزگاری هم پایشان و رفیق راه شان بوده ام در بیابان های پرلهیب حجاز، به اشتراک بگذارند. دوستانی که شاید اگر نبود ایام تشریق و منی و سعی و صفا، هنوز یاد من نمی …

ان زلزله الساعه شئ عظیم

آخرهای وقت اداری است. این یعنی ته مانده ی ساعتی را که باید! در محل کارت باشی را تحمل کن و در وقت معلوم! فلنگ را ببند تا باز روزی دیگر آغاز شود. سرم از صبح که آمده ام درد می کند. آنقدر بی حالم که حتی جَنَم خواندن نماز را هم ندارم و بی …

احکام و اذکار و اوراد کفاشی!

اگر پرسند که احکام کفش دوزی چند است؟ جواب بگو که چهار است: اول با طهارت بودن. دویم راست بودن. سیم چون به کارخانه درآید این اسم را گوید: الهم افتح لَنا ابواب رحمتک و الدولَه و الکَسب و برحمتک یا ارحم الراحمین. چهارم چون پشت تخته نشیند این اسم را بخواند: سبحان الله و …

لعلّهم یتفکرون! – روایت رمضانی روزمره های یک مدیر روزمرّه

روزه نمی گیرد. به رویش نمی آورم. دنبال راهی ام که بفهمانمش که از کار زشتی که می کند دلخورم. باید جوری حالی اش کنم. در به در دنبال بهانه ام. تصمیم گرفته ام در این مورد به خصوص، حرفه ای عمل کنم. … سر ظهر است. کم کم داریم جمع می کنیم که برویم. …

نام من رفته ست روزی بر لب جانان به سهو

حرف های قشنگی که یادم داده بودی، ته کشیده اند. این روزها در شوره زار سکوت در به در دنبال جرعه ای کلمه ام. آی تو که آن بالا، از آن بالا، روزی کلمه باریدی بر مردی که دوست ترینش می داشتی…( انّا انزلناه فی لیله القدر) و کلمه می باری و تقدیر بر مردی …