ذکر

حب الحسین یجمعنا

داستان زیارت اربعین ما هر سال بعد از مجلس روضه ظهر عاشورا شروع می‌شود. یعنی در خاص‌ترین روز سال برای اشک. بماند که کل سال را منتظر آن یک روز ظهریم که روضه‌ی مخصوص بشنویم و جائی جز خانه‌ی حاج محمد پیشداد – که خدا در عشق اربابش مدام و مقیمش بدارد- محل شنیدن آن …

تمهیدات

خیلی سال پیش، از کسی که خط و ربط عرفانی داشت شنیدم که «خدا قربانیِ ابراهیمِ نبی را به ذبح عظیم بخشید چون ابراهیم برای قربانی تمهید کرده بود و تدارک دیده بود و قربانی‌های سیدالشهدا قبول شدند چون امام شهیدمان، بی تهیه و تدارک به قربان‌گاه رفت.» زیاد هم سر در نیاوردم که این …

قاب عکس

آن سال‌ها تازه خواندن و نوشتن یاد گرفته بودم. معلم کلاس دوم ابتدائی‌مان که خدایش بیامرزد، تکلیف داده بود که روزنامه و مجله بخوانیم. و دورِ کلمه‌های خاصی مانند “برای” “ایران” و… خط بکشیم و مگر روزنامه و مجله مثل الان بود که فراوان باشد؟ باید روزنامه می‌خریدیم و کسی هم نبود که برایم روزنامه …

کشش و واکنش!

  تا روز ششم محرم نه او آمد هیئت و نه کسی از ما سراغش را گرفت. از مجلس شب هفتم که زدیم بیرون انگار همه‌مان دچار یک سوال شده بودیم که؛ محمدصادق کجا گم و گور شده؟ هیئت نمی‌آید چرا؟   و محمدصادق یکی از جمعِ شش هفت نفره‌ی ماست که سال‌ها سابقه‌ی سیر …

نیسگیل

امسال هشتمین سالی بود که رزقِ سیلِ اشک‌هائی که یک سال برای باریدن‌شان صبر و دعا می‌کنیم، داخل چهاردیواری‌های فراخ خانه‌ی حاج محمد پیش‌داد بود. مردی سن و سال دار و حسین‌چی. که سالی یک‌بار و در اشک‌آلودترین روز ممکن، گریه‌کن‌های شهر را جمع می‌کند خانه‌اش برای استماع روضه‌ی قتل‌گاه و غارت و تنور… و …

ابالفضلی‌ها

امروز تاسوعا بود، روز ابالفضل. نوحه‌ی امروز مال ابالفضل است و حماسه‌ای که آفریده. طرف صبح، به رغم خستگی دیشب، بُن کن کردیم برویم هیئت. و مگر می‌شود خستگی دلیل نرفتن و جا ماندن باشد؟ آدم یک سال منتظر است تاسوعا بیاید و روضه‌ی مکشوف بشنود. و نوحه‌ی عُریانِ تاسوعا را مگر می‌شود روز دیگری …

کلامی را کلام از جان برآید

تا قبل از آن، اسمش را روی دیوان‌های قطع جیبی که جلد گالینگور مشکی داشتند دیده بودم. همان کتاب‌چه‌های کوچکی که پُرند از اشعار آئینی و هیئتی و هر مداح و نوحه‌خوانی چندتایش را دارد و مجلس را از روی شعرهای داخل آن‌ها دست می‌گیرد و می‌چرخاند. تا یک روز خبر آمد که قرارست بیاید …

حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار

هر سال، روز بعدِ عید قربان می‌نشینم به اصلاح اسامی دفترچه‌ی تلفنم. اولِ اسم آن‌ها که در حج آن سال بوده‌اند را «مِن ذَکَرٍ وَ أُنثَىٰ» یک حاجی می‌نویسم؛ علی یوسفی مثلا می‌شود حاج علی یوسفی سیدقاسم می‌شود حاج سیدقاسم و به همین منوال تا آخر. حاجی را برای عمره رفته‌ها ننوشته‌ام و نمی‌نویسم و …

یارِ نادیده سیر…

ترک‌ها ضرب‌المثلی دارند که می‌گوید: از کسی که نخورده بگیر و بده به سیر نشده. (آژ دان آل، وئر تامارزیا) حکایت من است و این روزها. که روزهای حج‌اند و من دلم بی‌تاب کعبه و صفا و زمزم و منا و مشعر و عرفات. که امسال توفیق رفیق نبود بروم و کاش سال دیگر باشد. …

منزل نو مبارک

اصلش این بود که نمی‌خواستم تشییعش را بروم. نمی‌خواستم، چون دوست داشتم قبل از همه برسم سر خاک و در مزاری که تا دیروز نمادین بود و جسمش را در آغوش نداشت، مثل باقی شهدائی که قبل از این، فیض دفن و تلقین‌شان را داشتم، مناجات کنم و زیارت عاشورا بخوانم و تبرک بجویم در …