روز ریحانه

قرار شد اسماء١ برود؛ اسماء بهتر از بقیه صحبت می‌کرد. روانه‌اش کردند برود و سؤال‌شان را، شاید اعتراض‌شان را به گوش پیام‌بر برساند. پیام‌برِ خدا با چندنفر از صحابه توی صحن مسجد نشسته بودند. اسماء نزدیک‌تر آمد، سلام کرد و گفت: «پدر و مادرم به فدایتان یا رسول‌الله! بانوان من را فرستاده‌اند بیایم و سؤالی …

خدا قطارو آفرید که آدما برن مشهد…

———————————————————- صبح: در مشهد و قم صبح ها همیشه یاکریم ها آواز می خوانند امام رضا: من امام رضا را زیاد بسیار خیلی دوست دارم ضامن: به امام رضا ضامن آهو می گویند طلا: مناره ی حرم امام رضا(ع) از طلا است ضریح: ضریح امام رضا با صفا است قطار: ما هر سال با قطار …

رساله ی شتاب

فبادِروا العَمَل، و خافوا بَغتَهَ الأجَل؛ فإنّه لا یُرجی مِن رَجعَه العُمرِ ما یُرجی مِن رَجعَه الرِّزق… به سوی عمل بشتابید، و از مرگ ناگهانی بترسید؛ زیرا امیدی به بازگشت عمر نیست آن سان که به بازگشت روزی هست… نهج البلاغه ی همیشه جاری امیر بیان – خطبه ی یک صد و سیزدهم. (از آرشیو …

و یحیی الارض بعد موتها *

با ما چنان کن که با خاک ها کردی. و با شاخه های بید و سرو های راست کمان ما را آن دِه که باران را داده ای و اردی بهشت را و ما را آن چنان برویان که دشت های لاله را رویانیده ای… =========== *.- (سوره ی مبارکه ی روم. آیه ی نوزدهم)

خوشا شیراز و وضع بی مثالش

از شیراز ِ اردی بهشتی غروب های حافظیه و سرو های سر بلند و رایحه ی روح نواز شب بوها و ملودی ملایم تصنیف های سراج و ناظری، شب های شاه چراغی و آرامش قریب حرم احمد بن موسی – علیهما سلام – و صحن فراخ و زیارت دل چسب شهید محراب و قدم زدن …

ما آن شقایقیم که با داغ زنده ایم…

می گفت از او فقط چشم هایش را بیاد دارم که همیشه ی خدا سرخ بودند. می گفت وقتی شهید شد، دست خودم نبود که گفتم خدا را شکر، تنش راحت شد. می گفت حتی بعد این همه سال وقتی یادش می افتم لب های همیشه خندانش در چشمم می آیند و لبخندی که همیشه …

آن ستاره‌ى درخشان خونین

«سنت لایتغیر الهى نگذاشت که زهراى مرضیه در پشت حجاب غلیظ اوهام پنهان بماند، و آن ستاره‌ى درخشان خونین، در گذشت زمان به خورشیدى تابان بدل شد. و امروز نام او و یاد مظلومیت او از همه‌ى حصارهاى کتمان، عبور کرده است، و به اعماق دلها و جانها رسیده است. و این درخشندگى و فزایندگى …

موریانه عصای سلیمانی

دانه درشت، دانه ریز، کنگره ای، تربت یا شاه مقصود، با همه جور تسبیحی، بعد نمازهای بسیار گفته ایم: گاهی که تسبیحی نبوده با بند انگشت هایمان گفته ایم.حاج آقاهای زیادی سال هاست بعد سلام نماز مسجد می گویند: و ما بلافاصله همه با هم کلمات را زیر لب تکرار می کنیم. شده عادت مانوس …

این من ِ دروغین ِ عظمت یافته

هر چیز را از خدا بخواهید؛ حتّى بند کفش را، حتّى کوچک‌ترین اشیا را و حتّى قوت روزانه‌ى خود را. بگذارید این من ِ دروغین ِ عظمت یافته در سینه‌ى ما – که مى‌گوییم «من» و خیال مى‌کنیم مجمع نیروها ما هستیم – بشکند. این «من» انسان‌ها را بیچاره مى‌کند… حضرت ِ آفتاب خطبه های …