… اما خشم خواص را خشنودی همگان بی اثر می کند! خواص جامعه، همواره بار سنگینی را بر حکومت تحمیل می کنند زیرا در روزگار سختی یاری شان کمتر، و در اجرای عدالت از همه ناراضی تر، و در خواسته هایشان پافشارتر، و در عطا و بخشش ها کم سپاس تر و به هنگام منع …
هربار هرکس را که می بینم عازم قبله است دلم می لرزد و می سوزد … انگار که تابستان را ساخته اند برای عمره برای شبهای سی و چند درجه ای بیت… برای بدرقه و استقبال از زائر خانه ی خدا… برای بوی خوش خدا فَمَن حَجَّ البَیت اَو اِعتَمَر فَلا جُناحَ عَلیهِ اَن یَطَّوَفَ …
خیلی چیزها خیلی وقت ها لازم ست که رنگ! شوند! این، حتی شامل در و پنجره ی خانه ی نقلی ما هم می شود.
پیرمرد حتی به چایچی اداره مان هم رحم نکرد و پرسید: من شما رو جائی ندیده ام؟ انگار او هم از قانون نا نوشته ی اداره ی ما با خبر بود: داشتن و یا دست و پا کردن آشنا بِاَّی نحو ٍ کان! فکر می کردم رندی می کند که می پرسد: شما مال خود …
و تو چه دانی سالها حسرت ِ داشتن ِ سری ِ قطور ِ تاریخ ِِتمدن و جمعه روزی، سر آمدن آن حسرت چیست!؟
سلام! صد عید به این عید ها. عید و روزتان مبارک. خوبید؟ لابد آن بالا بالا خوش می گذرانید که ما را پاک یادتان رفته. این جائی که ما را گذاشتید و رفتید را یادتان هست هنوز؟ یادتان هست ما مانده ایم و دلی که گاهی تنگ شما می شود؟ اصلن! هیچ می دانی از …
از وبلاگ زیبای «برای خاطر آیه ها»: میشد همه شبهای شعب، نخوابد توی بستر پیامبر، میشد جانش را سپر بلای پیامبر نکند، فقط یکی از آیههای قرآن کم می شد؛ وَ مِن النّاس مَن یشری نفسه ابتغاء مَرضات الله. میشد توی رکوع انگشترش را به آن فقیر انفاق نکند. فقط یکی از آیههای قرآن نازل …
می گوید بین مغرب و عشاء، غفلیه حال می دهد! می گویم: می دانم. خیلی سال است که دلم می خواهد یاد بگیرم و بخوانمش. می گوید: این که مشکلی نیست. بیا من بلند بلند می خوانم که تو هم بتوانی تکرار کنی. یا که نه، با جانماز من بخوان. رویش نوشته آدابش را. می …
سفره خدا بزرگ است. پیرزن نابینایی جلوی حضرت موسی(ع) را گرفت. گفت دعا کن خدا چشمانم را برگرداند. حضرت موسی گفت باشد. پیرزن گفت دعا کن جمالم را هم برگرداند. حضرت یک توقفی کرد. با خود گفت چشمانش را خدا داد، دیگر زیبایی و… وحی آمد که موسی چرا فکر میکنی؟ مگر از تو میخواهد؟… …
باشد نخواهم گفت دیگر، دوستت دارم اما، نه! خواهم گفت، آخر دوستت دارم تا تشنه تر باشم برای جرعه ای از عشق بغض مرا پیچیده ای در (دوستت دارم) من با تو هرگز روی آرامش نخواهم دید توفان کن ای دریا که بهتر دوستت دارم کفر است اگر غیر از تو نامی بر زبانم هست …