هر بار که از راه دور، به زیارت مرقد شهید جوانش میآید، وقتی پردههای اشک چشمهای همیشه خیسش نازکتر شد و خوب که یک دل ِ سیر پسرش را دید، وقت رفتن همانجا، کنار بوسهای که از عکس قاب گرفته و خاکی پسر میگیرد، دست به دعا بلند میکند و با غروری که مال کلام …
شهرداری بهترین و مطمئنترین و دم ِ دستترین بنگاه زودبازده اشتغال است. خاصه اشتغال در صنف ما که اولن طرف حسابت پیمانکار خدماترسانی ست که کسی را به کار میگیرد که نه گیر و گور اخذ مجوز و گزینش و محدودیت سن و صلاحیت عمومی دارد و نه محدودیت در بکارگیری و سواد و تحصیلات …
آب زدهبود از زیر دیوارههای غربی خانهها و بعد عبور از پی و کف، از زیر دیوارهای شرقی کوچه آمدهبود بیرون. یعنی آب رفتهبود زیر خانهها و عین قنات، لقیم باز کردهبود برای خودش و کل محوطهی مشتمل بر سی چهل خانه، روی آب بود. محوطهای که تا چند سال قبل باغ دلگشائی بود و …
فهمیدم توی بحرانیترین لحظههای یک پدیدهی غیرمترفبه بهمانند بارن بحرانیای که شب دهم تیرماهمان را ساخت و زار و زندگی خیلی ها را برد زیر آب کسی برنده است که دادش بلندتر باشد و هوچیگریاش گیراتر و مظلومنمائیاش عینیتر است. و اگر داد نداشتی و بیداد نکردی، تخلیهی آب از زیر زمینِ تا سقف آبگرفتهات …
اینهمه کتاب چیدم توی قفسهی اتاقِ پشتیِ بالاخانه که بخوانم و آدمتان کنم، هیچ چیزی نشدید… یکی افیونی شد، یکی نعش شد، یکی بیمرام شد… کتابِ تو قفسه، فایده ندارد… کتاب باید برود توی رگ و پیِ این عمارت، بلکه آدم شوید… – – – – – – – – قیدار. رضای امیرخانی.
لابد خبری هست که هی دم به ساعت زمین و زمان را به هم میریزی ابر میآوری و رعد میفرستی و باران می بارانی! آنهم عهد وسط گرمای تیرماهی که هیچ بهیاد ندارد چهوقت دیگری جز این و کـِی چنین بارانی و سیل ناک بودهاست؟ ما را که خبر از اسرار نمیدهی ولی هماین که …
شیخ توی خواب دیدهبود شما را که نشستهاید بر سریری از عنایت و کرم و از در ِ دروازهتان خدم و حشم و انسان و اجنه و گرگ و خوک و دیو و دد و فرشته میآیند و میروند و شما تکبهتکشان را به مهر ِ خاصهتان مینوازید و راهی میکنید… حتی سگان و بوزینهگان …
خیلی که آتش میسوزاندیم، بیآنکه رخبهرخمان شود، با همان نگاه تیز زیر عینکیاش که همیشهی خدا به جلو دوختهبود به اسم صدایمان می کرد که: ( کتاب! دفتر! مداد! ) و این یعنی کتاب فارسیات را با دفتر مشق و مدادت بردار و بیا کنار در، سر پا، تا آخر کلاس دفتر و کتابت را …
پای راستش قبلتر از خودش به بهشت بازشده و جایش یک ساق پای راست ِ مصنوعی روئیده. روی پای عاریتی نمیتواند بایستد و خم و راست شود و لاجرم وقت ادای فریضه، مینشیند و پروتزش که مثل فلش جهت نمائی دراز به دراز سمت قبله را نشانه رفته در میآورد و به نماز میایستد. با …