نیازمندی های ِ چاپ ِ عصر

الهی! اَنتَ؛ اَنتَ! و اَنا؛ اَنا حالا که حَبَسَنی عَن نفعی بُعدُ عَمَلی و خَدَعتَنی الدُنیا بِغُرورِها و نَفسی بِجِنایَتِها و با این همه آشفتگی و پریشای و نیازمندی … دلم خوش است که می دانم که می دانی!!! که می بینی!!! که خودت به تر و بیش تر از من(!؟) به فکر چاره ای!!!

خونه ی مادر برزگه شادی و غصه داره!

خانه ای که پیچک پیرش دور تا دور حیاط نقلی اش پیچیده بود… خانه ای که عصرهایش طعم چای آلبالو داشت… خانه ای که شبهای تابستانش پر بود از تکرار قصه هائی که هر کداممان خزیده بودیم یک ور لحاف بابابزرگ تا برایمان قصه ی کوراوغلی و عاشیق اصلان را بگوید… خانه ای که فصل …

ما را به سخت جانی خود، این گمان نبود!

اصلن باید یک قانونی نوشته بشود که دستور بدهد اتفاقاتی که برای آدم می افتد، ته نشین بشوند، بعد یکی دیگر اتفاق بیفتد. اتفاقات نباید این طوری وحشیانه بیفتند. باید به آدم امان بدهند. باید بگذارند آدم از یکی شان عبور بکند، بعد صدتا دیگر پیش بیاید. آدمی که منم که فقط می توانم در …

نیازمندی ها

(و لَقَد اَوحَینا اِلی موسی اَن اَسرِ بِعبادی فَاضرِب لَهُم طَریقا فِی البَحر یَبَساً لّا تخافُ دَرَکاً و لا تَخشی). * ترجمه: به یک عدد عصای موسی، برای شکافتن نیل ِ شک و گذار از دریای تردید و غرقه کردن فرعون ِ وهم و تغلب نیازمندیم! *. طه/۷۷

لا انفصام لها. والله سمیع علیم!

خوش خبر باشی ای نسیم شمال که به ما می‌رسد زمان وصال قصه العشق لا انفصام لها فصمت‌ها هنا لسان القال عفت الدار بعد عافیه فاسالوا حالها عن الاطلال یا برید الحمی حماک الله مرحبا مرحبا تعال تعال عرصه بزمگاه خالی ماند از حریفان و جام مالامال ترک ما سوی کس نمی‌نگرد آه از این …

ننگمان باد به این گونه طرفداری ها

آیه ای ! نیستی اما به لب قاری ها ! پادشاهی ! نه از آن دست که درباری ها ندبه ای ! منقبتی ! نقطه امیدی ! ذکری … نرخت این است به فرموده ی بازاری ها به ظهور تو به هر رنگ که آری گفتیم غیبتت (نه) زده توی دهن (آری) ها عاقبت مذهب …

استغفار کنید آقا!

آقای دکتر! حالا که بعد این همه قیل و قال و تحمیل هزینه های گزاف بر گرده ی هوادارن سابقتان!!!،‌یادتان افتاده که گند اسفندیار روئین تن را ماست مالیزاسیون کنید و فرموده اید : رابطه ما با مقام معظم رهبری از جنس اعتقادی و پدر و پسری است، لطف کنید در معیت رئیس دفتر عزیز …