تار و پود مصطفا یک لاله بود آنهم که… سوخت.
“ما سینه زدیم بیصدا باریدند از هر چه که دم زدیم، آنها دیدند ما مدعیانِ صفِ اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند… .” +
سال نو نمیشود… بهار نمیرسد شکوفه از دلِ شاخه جوانه نمیزند تا تو نخواهی تا تو نیائی. بیا و بهار را به ثمر برسان؛ یا ربیع الانام… . آنسان که قیصر میگفت: “بهار آن است که خود ببوید نه آنکه تقویم بگوید”
برایم سوال بود که؛ وقتی وسیلهی رفتنش مهیاست چرا خودش را از اجر جهاد در راه خدا محروم میکند؟ گفت: روایتی خوانده است که توصیه میکند مؤمنان خودشان را برای نبرد آخرالزمان حفظ کنند و لابد حالا که هنوز نبرد آخرالزمان فرا نرسیده، رفتن به معرکههائی از این دست، مترادف حفظ نکردن خود است برای …
تقویمهای رومیزی پُرند از آیه و حدیث و شعر حافظ و کلام بزرگان و البته تکراری و مناسبتهای ثبت شده در تقویم رسمی کشور. مناسبتهای بامسما و بیمسمائی که باری به هرجهت نامگذاری شدهاند و در حد یک یاد روز است و هیچ. لاکن ۲۲ اسفند اما روزیست که امام دست به قلم برد و …
آن اوائل که اینترنت و سایتهای اینترنتی متولد شده بودند و خبر ما از شبکهای به گستردگی جهان، محدود بود به خواندههایمان در صفحهی دانش و فنآوری روزنامهها، فکر میکردم سایت لابد برای در دسترس بودنِ بیست و چهار ساعته، نیاز دارد به کامپیوتری که او را سرور گویند این سرور باید همیشهی خدا روشن …
گفت دیر نیست روزی که دوباره دروازهی جهاد گشوده شود… . و به این یک خط جمله و تحلیل عمیقی که پشت بندش، جوانهای رُست در دلم “نومید مباش که یأس از جنود ابلیس است”
ظریف را دیدم. سحری بعد از فریضهی صبح در لابهلای متراکم جمعیتی که بامدادان به زیارت مولایشان امیرمومنان آمده بودند. با کت و شلوارِ گرانِ دیپلوماتی و پیراهنِ یکسفیدِ مارکدارش. دست گذاشته بود روی یکی از ستونهای ضلع غربی ضریح و داشت عین ابر بهار اشک میریخت؛ مرد همیشه نیش تا بناگوش بازِ دولتِ تدبیر …
عِراق اربعین با عِراق روزها و ماههای دیگر زمین تا آسمان توفیر دارد. مردمش، کوچه و بازارش و حتا مسیر مستقیم نجف به کربلایش. درست که وصل بعد از مشقت و هجران دلچسبتر و خواستنیتر است اما، زیارت پائین پای ارباب و بوسه بر آستان ملائک پاسبان سیدالشهداء در سیف و شتاء و در گرما …
پیچیده شمیمت همه جا ای گل بیسر چون شیشهی عطری که درش گم شده باشد… .