جوان مؤمن انقلابی

تاریخ سی و چند ساله‌ی انقلاب را که مرور کنی، بچه حرب‌اللهی‌های مظلوم و بی‌ادعائی را می‌بینی که آرام و سر به زیر و ذکر بر لب و سُبحه بر کف، ایستاده‌اند آماده که کِی و کجا کار انقلاب گره خورد بروند برای گشودنش. بچه حزب‌اللهی‌ها سهم خواه نیستند و اصلن قائل به این نیستند …

شفای عاجل

حالِ آقای کنی خوب نیست. می‌گویند برایش دعا کنیم. درک دیدار حضوری ایشان را سال‌ها قبل، فقط یک‌بار، در مسجد بالا سر حرم حضرت رضا – علیه آلاف التحیه و الثناء – به قاعده‌ی یک سلام کوتاه و التماس دعا داشته‌ام اما بین دوستانم کم نیستند آن‌ها که سال‌ها محضرش را درک کرده‌اند و ارادت …

زیارت

بعد از جلسه، وقتی هنوز عرقِ اداره‌ی دو ساعت هیئت را از سر و رویش نگرفته بود، چائیِ پررنگِ لب ریزش را ریخت توی نعلبکی تا خنک شود و دید جوانک را که به احترام و تواضع و خجلت روبه‌رویش ایستاده و منتظرست تا او از دور و بری‌ها فارغ شود و نگاهش به نگاه …

روز پاسدار

و مفتخرم به پدری که پاسدار بود. و به لباسی که مفتخر به پوشیدنش بود. و به خونش که به گواهی عهدی که با امامِ شهیدش بسته بود، روی لباس سبز پاسداری‌اش ریخت. و به راهش که مستقیم می‌خورد به بهشت. و یقین دارم که خدا، آن بالا بالاها، هوای پاسداران انقلاب خمینی را یک …

نشان از بی‌نشان

وقتی در قحطی گرمای نگاهِ چشم در چشم با تو، در ناامیدیِ محض، وقتی دیدمت نشسته پشت رحل، به ادب، چار زانو مقابل کتاب کریم، مشغول فراز و فرود صوت با لحنی خوش که نمی‌دانم چرا آن‌همه به گوشم آشنا بود، خواستم روایتت – روایتش – کنم و نخواستی و نشد. و حیف از آن …

نشان از بی‌نشان

تو را در قابِ دیده داشتن، هیچ بار سهم تماشای دیدگانم نبوده. تو را ندیده‌ام و تو را ندیدن همیشه‌ی خدا داغ بزرگی بوده بر دلم و دلم خوش بوده به دیدار چند عکس تکی و جمعی که تو درآن‌ها بوده‌ای، بی‌آنکه صدایت را شنیده باشم و تصویر متحرکی از تو – شده به قدر …

اعتراض

این‌که یک ایثارگر دچار پیخ و خمِ بی‌خود و بی‌جهت اداری شود قابل توجیه است و این‌که حقِ مصرّح در قانون در مورد او نادیده انگاشته شود و این‌که او حقی برای اعتراض به کاغذبازی‌های علاف کُنِ معمول ندارد هم همه موجه‌اند و به‌جا. این وسط خُرده‌ی مثل منی به کم لطفی حضرات در حقِ …