تذکر!

امیرالمومنین علی علیه‌السلام خطاب به اشعث ابن قیس فرماندار آذربایجان: همانا پست و فرمان‌داری برایت وسیله‌ی آب و نان و جمع آوری ثروت نبوده، بلکه امانتی بر گردن توست! و تو باید از فرمانده و امام خود اطاعت کنی! حق نداری نسبت به رعیت و مردمی که مأمور به رعایت حال‌شان شده‌ای، استبداد بورزی و …

زائر زار رضا

آقای حجتِ ثامنِ ضامن! از این‌که عنان افسارم دست اربابی چون شماست و از این‌که هرسو و هر ثانیه‌ای که اراده کنید، مشیت شما بر اختیار مثل منی می‌چربد از شما متشکرم. متشکرم از دعوت بی‌مقدمه‌تان و اسبابی که جور کردید و به عقل جن هم نمی‌رسید آن‌جا و آن‌روز و آن ساعت، مقدرم کرده …

و منهم من ینتظر…

سرش را از ته تراشیده بود. از زیر عمامه‌ی به دقت بسته شده‌اش ولی تک و توک موهای جو گندمی‌اش معلوم می‌کرد صاحب این موها، نزدیک چهل را دارد و موهایش هنوز هم مجعد و فرفری‌اند. گفتم؛ شیخنا! خیر است… حلق کرده‌ای به سلامتی! عازم حجی؟ گفت: خیر که هست. حج ولی مال روزهای مشخصی …

غرور سه رنگ

پرسیدم: تو هم عین من، وقتی اهتراز پرچم‌مان را می‌بینی و بادی را که می‌وزد در زیر و برش و رقص می‌اندازد در جان غرور سه رنگ و خوش رنگ‌مان، خوش خوشانت می‌شود و محو تماشا و غرور و ابهت می‌شوی؟ خیره به پرچم سترگِ افراشته در مقابل گنبد نقره‌ای مرقد امام، گفت: آره. ولی …

روزی تو خواهی آمد!

مگر تقصیر از دلِ ناماندگارِ بی‌درمانِ من است؟ وقتی نماز در سفر شکسته می‌شود دلِ من نشکند وقتی تو در سفری؟ دردِ دوری نگیرد وقتی دوری؟ غمِ مهجوری نکشد وقتی از تو یادی مانده با مهجوری؟ خراب نشود وقتی دنیا آباد نمی‌شود تا نیائی؟ و ام‌روز یک‌هزار و یک‌صد و پنجاه و چند سال از …

لقد کان فی یوسف و اخوته آیاتٌ للسائلین!

یوسُفِ اسلامبولی، مردِ مؤقرِ میان‌سالِ توریست که کاغذ راه‌نما به دست، ایستاده بود مقابل عمارت مُعظمِ جهان‌نمای سر خیابان طیب و به گمان تاریخی توریستی بودن آن‌جا سر و ته و بر و روی عمارت را دید می‌زد، به ترکیِ مخلوط با واژگانِ نیم فارسی از منِ در حالِ گذر خواست که عبارتِ شکسته نستعلیقِ …

پیری زودرس

موهای یک دست سفید سر و ریشش داد می‌زد که شیرین، شصت و پنج را دارد. خودش اما گفت که سی‌وهشتی است و ۵۳ سال بیش‌تر ندارد. از هر زاویه‌ای که نگاهش کردم شبیه سی‌وهشتی‌ها نبود که نبود. می‌گفت سال شصت‌ و دو اول بار حاجی شده و راه نرفته‌ای ندارد الا حسرتی که دیگر …

زاهد از کوچه‌ی رندان به سلامت بگذر

ای گدایان خرابات خدا یار شماست چشم اِنعام مدارید ز اَنعامی چند — پیر می‌خانه چه خوش گفت به دُردی کشِ خویش که مگو حال دل سوخته با خامی چند — حافظ از شوقِ رخِ مهرِ فروغِ تو بسوخت کامگارا نظری کن سوی ناکامی چند

کربلای پنج

کله‌ی سحر، وقتی خراب خواب بودم، به تیک تیک هشدار دریافت اس ام اسی از خواب پریدم. سابقه نداشت هیچ دوست و رفیق و بانک و موسسه‌ای، قبل اذان صبح پیامک بفرستد… دل ناگران، با چشم‌های خمار خواب و نیم باز، خواندم که نوشته: «لحظاتی دیگر، رمز “یا فاطمه الزهرا”ی عملیات کربلای پنج از بی‌سیم …