از صبح تا الان که لنگ ظهر است و قلندر بیدار!، زل زده ام به صفحه ی شیشه ای مانیتور و بارانی از کلمات می بارند بر خیالم و من نمی دانم که کدامشان مناسب حال این روزهای من است! که سر هم شان کنم و بنویسم تا بمانند! به یادگار این روزها که آن …
آبان فصل ورق خوردن اتفاق هاست. سرآغاز روی داد های مجهول بعدی. این سرِ ماست و آستان لطف تو. اتفاق، زیبائی و شیرینی و شوق دانستنش به مجهول بودن وقت روی دادن و نوع و اندازه ی آن است. عیاری ست شگرف برای یادآوری آزمون صبر و امید و توکل. آی خدائی که آن بالا …
خانه ای خواهم ساخت! در بالای بلندی شهر. جائی که حتی شمار آدم هائی که از شهر می روند را داشته باشم. حتی اگر نصف شب باشد! کتابی خواهم نوشت! کتاب خودم را. به سبک دلی که از من ریش شده در طول این سال ها که هر روز و شبش هزار ماه است… خانه …
به نوشته روزنامه صهیونیستی هاآرتض، در اسراییل اخیرا زنانی که از کشورهای مختلف قاچاق شده اند با برچسب قیمت برای تن فروشی در ویترین به نمایش گذاشته شده اند. به نوشته این روزنامه، در ویترین فروشگاهی در “مرکز خرید دیزین گوف” در تل اویو پایتخت اسراییل تابلویی نصب شده که بر روی آن نوشته شده …
شما را که می دانم یادتان هست. ولی من تا همین چند دقیقه ی قبل یادم نبود که هر سال مثل ام شبی که شب میلادتان است، سهم ما را سوا می کنید و پیمانه ی مان را پُر. حتی لبریزتر از سال های قبل. یادم نبود برات همه ی کربلا هایم را شما به …
از خواب و یوسُف و تعبیر، همین قدر می دانم که هیچ تعبیری به دیدار تو نخواهد رسید… حالا هر خوابی که باشد! میهمان چشم هایم که هیهات، در قاب خواب هایم نیز حلول نخواهی کرد…
در طول نزدیک به ۲۰ سال، چه در زمان ریاست جمهوری و چه بعد از آن مرتب سعی کردهام به منازل شهدا بروم و یک جلد کلامالله مجید نیز به آنها اهدا کنم، همواره مقید بودهام که در پایان جملهای که در کنار قرآن نوشتهام، آخرین کلمه نام شهید باشد تا نام و امضایم در …
حالا که فکرش را می کنم که این همه عشق من به پائیز و برگ ریز از کجا و کی شروع شده می رسم به بعدازظهرهای پائیزی کتابخانه ی عمومی شهر که آن سال ها پشت موزه ی قدیمی بود. با ساختمان نمای آجری و سقف شیروانی با میز و صندلی های مندرس و زهوار …
خیر سرم بعد هرگز، کتاب دینی دست گرفته ام که مثلن شب جمعه است و ارواح مومنین آزاد و بلکه م حالی به روح و روان خودم و اموات و احیای منتسب به جمع! بدهم که عدل می خورم به ذکری که هرکس بخواندش خواب کسی که دوستش دارد را می بیند و ال می …
باز خدا پدرت رو بیامرزه که تو این قحطی خاطره و حال مجبورمان کردی شخم بزنیم تو آرشیو عکس ها و یادمون بیفته روزگاری چه خوش روزهائی داشتیم که الان همه شان فقط! خاطره اند!