شب‌های رمضان

کز دست و زبان که برآید/ کز عهده‌ی شکرش به در آید؟

مرحوم حاج میرزا جواد آقاى ملکى تبریزى – عارف معروف و مشهور و فقیه بزرگوار – در کتاب شریف «المراقبات»شان می‌فرمایند: روزه یک هدیه‌ى الهى است که خداى متعال این را به بندگان خود و به مؤمنین هدیه کرده‌است. تعبیر ایشان این است که: «الصّوم لیس تکلیفا بل تشریف»؛ روزه را به چشم یک تکلیف …

دعای روز سوم ماه مبارک رمضان

الهی؛ به حرمت ماه منیر صیام و سلام اهل قیام و ریاح موکل سحاب ثِقال یقین‌مان ببار که این شب‌ها که بر ما پیموده‌ای ابواب رحمتت آن‌قدر گشاده است که خوب و بد و سعید و شقی را درهم داخل فرودوس برینت می‌بری. و چشم نابینای دل‌مان را نوری دِه که بینای طوبای محبتت باشد …

همه از دولت قرآن داریم

خداى متعال را از اعماق دل و همه‌ى زوایاى جان سپاسگزاریم که توفیق انس با قرآن و لذت از تلاوت قرآن را به ما، به ملت ما، به مردم ما عنایت کرده است. مشکلات هر جامعه‌اى با قرآن حل خواهد شد. با معارف قرآنى، مشکلات حل میشود. قرآن راه‌حل معضلات زندگى بشر را به فرزندان …

دعای روز اول ماه مبارک رمضان

الهی؛ به‌حق ماه صیام و فضیلت نفس‌های معطر اهل قیام و تسبیح اهل سلام ما را نه خاطر دهانی که بسته‌ایم و روزه‌ای که گرفته‌ایم که به حرمت درهای بسته‌ی دوزخ و ابوابِ گشوده‌ی رحمتِ بی‌منتها فضیلت گم‌نامی و بی‌نشانی و اخلاص و قرب و توحید عطا بفرما… برحمتک یا ارحم الراحمین!

بَلْ هُوَ قُرْ‌آنٌ مَّجید

وقتی گفتی “کتاب انقلاب ما قرآن است” و گفتی “مشکل بزرگ جوامع اسلامی، دوری از قرآن است” و همین چند روز قبل در مشهد و در دیدار اهالی قرآن فرمودی “ما افتخار می‌کنیم که در این دنیاى مادى، پرچم حاکمیت قرآن و اسلام را اول ما بلند کردیم” و همان‌جا و قبل‌تر بارها گوش‌زدمان کرده‌ای …

شبی که آسمان به زمین می آید!

امشب نمی دانم با چه روئی بیایم به درگاه و برای بار هزار و یکّم بگویم: شرمنده ام از درهائی که زده ام و می دانستم که پشت شان تو نیستی! که بگویم: ما را امسال نیز زیر سیبیلی رد کن! که بگویم: شتر دیدی ندیدی… که بگویم: دوستت دارم! یا مُجیر…

لعلّهم یتفکرون! – روایت رمضانی روزمره های یک مدیر روزمرّه

روزه نمی گیرد. به رویش نمی آورم. دنبال راهی ام که بفهمانمش که از کار زشتی که می کند دلخورم. باید جوری حالی اش کنم. در به در دنبال بهانه ام. تصمیم گرفته ام در این مورد به خصوص، حرفه ای عمل کنم. … سر ظهر است. کم کم داریم جمع می کنیم که برویم. …