رویای صادق

خانه‌شان را بلد نبودم. از آدرس، فقط اسمِ خیابان اصلی‌شان را داده بودند و این‌که سر کوچه‌شان، یک کانتینر برزگ هست. گفته بودند باقیِ آدرس را خودتان می‌فهمید! و من عاشقِ نشانه‌های این‌طوری‌ام… . که یعنی؛ تو راه بیفت و راه تو را خواهد رساند… و رسانید: سر کوچه‌ای که یک کانتینرِ بزرگ داشت، روی …

راهِ علی

ماشین‌های لبِ مرز، تاکسیِ خط مرز-نخجوان بودند و نمی‌شد آن‌ها را ساعتی کرایه کرد و باهاشان فقط تا ایستگاهِ ۵۷ می‌شد رفت. و ۵۷ را تو انگار کن پایانه‌ی بار و مسافر و ترانزیت و حتا تره‌بار و احشامِ مرکزیِ مرکزِ جمهوریِ خودمختار نخجوان. رفیقم اما، دوستی داشت در شهر که می‌گفت سپرده است هر …

۱۹ JAN

از آن زمان که در اثر خیانتِ آن شاهِ بی‌شرافتِ قجری، و سر بندِ ننگ‌نامه‌های ترکمان‌چای و گلستان، ارس را به دو نیم کردند و آب، مانعِ مامِ میهن شد و جانِ یک تکه‌ی آذربایجان به غصب به دو نیم شد و نیمِ شمالی‌اش تزاری و بعدها کمونیستی شد، همیشه‌ی خدا دل‌های جنوبی‌ها و شمالی‌ها …

تا کِی‌ دل‌ من‌ چشم‌ به‌ در داشته‌ باشد؟!

تا کِی‌ دل‌ من‌ چشم‌ به‌ در داشته‌ باشد؟ ای‌ کاش‌ کسی‌ از تو خبر داشته‌ باشد – آن‌ باد که‌ آغشته‌ به‌ بوی‌ نفس‌ توست‌ از کوچه‌ ما کاش‌ گذر داشته‌ باشد – هر هفته سر خاک تو می‌آیم، اما این خاک اگر قرصِ قمر داشته باشد – این کیست که خوابیده به جای …

هفتِ مرحومِ تازه درگذشته

گفت دارد می‌رود حرمِ امام برای هفتِ مرحومِ تازه درگذشته. و تعجبم را که دید پرسید: تو مگر مخالفش بودی؟ و من فکر کردم، آن تازه درگذشته، چه ردّ عمیقی داشته در مراودات و روابط و سیاست و اجتماع و مناسبت‌های ما گذاشت که مردمی را که رنگ نماز جمعه را ندیده بودند، – با …

اکبر هاشمی بهرمانی

فوتِ آقای هاشمیِ رفسنجانی، ناگهانی‌ بود. او خاطره‌ی سال‌های سالِ من و هم‌نسل‌های من بود. بچه که بودیم، در گرماگرمِ جنگ، رئیسِ مجلس بود. و هم جانشینِ فرماندهِ کل قوا. ردّ خبر و عکس‌ها و سیاست‌هایش همه‌جا بود. مدام اسم و خبرش را در برنامه‌ی “نگاهی به رادیوهای بیگانه” که صبح‌های جمعه از رادیو پخش …

مبداء و معاد

هربار که از سفر کربلا برگردد یک‌راست می‌آید زیارت پدر. به ادبِ آن‌که اول بار پدرش، سالِ هزار و سی‌صد و چهل هشت راهِ تو را نشانش داده و او را که آن سال نوجوانی بیش نبوده، با خود همراه کرده و زائرِ کربلایت؛ چهل و هشت سالِ پیش. و می‌گفت هر بار که می‌رود، …

خطرِ خطورات

ببین داداش جون! محدث‌زاده‌ی واعظ – خدا رحمتش کند – او قضیه‌ی «حمّام مَنجاب» را می‌گفت که یک زن مسلمان و نجیب به دنبال حمام آمده بود، دید یک مردی کنار دری ایستاده؛ به او گفت که آقا حمام منجاب کجاست؟ گفت: بفرمائید همین‌جاست و او را به داخل خانه‌ی خودش راهنمائی کرد. زن بی‌چاره …

خون‌آشام

نامش با عراق تلفیق شده بود. انگار که سرزمین پر آب عراق، چیزی جز او ندارد. جا به جا و هر جا، اسم و عکس و فیلم او بود. در هیئت ژنرالی که سان می‌بینید، عربِ دستار به سری که به عشیره‌اش سر زده است، معلمی که عینکِ مطالعه بر چشم، مشغول آموختن و خواندن …

نارنگی

میوه در سفر، آن هم سفری که برنامه‌ها و خورد و خوراک‌ها و استراحت‌ها و خواب و بیداری‌ها نامشخص و غیر مترقبه است، از ضروریات است. مزاج را معتدل و سموم را از دفع و هضم می‌کند. خاصه در سفری مثل زیارت اربعین که زائر در مملکتی دیگر با عادات و رسوم غذائی‌ای دیگر سر …