آگهی مزایده یعنی خبر دادن به طالبین که آی ملت چه نشستهاید که فلان جای دولتی، میخواهد فلان کالایش را بفروشد و یا مثلا فلان خدماتش را واگذار کند به غیر. و آگهی، ملت را و ملت، هم را خبر میکنند و مشتریها صف میبندند و لج و لجبازی بقول “خان خله”ی “روزی روزگای”، سر …
روز دوم یا سوم انتشار آگهی بود که یکی از بچههای بالا زنگ زد و بعد از حال و احوال کردنهای معمول، مستقیم رفت سراغ اصلِ این مطلب که «چرا برای اجاره محل دکه حجاری، آگهی دادهاید؟» وا رفتم. باید برای کاری که باید انجام میشد، دلیل میآوردم. معلوم بود که مسلم رفته و کسی …
قبرستان و ملحقاتش جزء چیزهائی هستند که آدم به خودی خود دوست ندارد هیچ مواجههای باهاشان داشته باشد و صبحِ کلهی سحر از خانه بیرون آمدنی با آنها مواجه شود. قضاوتی در مورد بد و خوب بودنِ این ناخوشایندی ندارم اما اینرا باید در نظر داشت که اگر نحوستی در رخ به رخ شدنِ مدام …
برای گرفتن تصمیم در موضوعی، هم باید از تجربههای قبلی و راهی که طی شده تا رسیدهایم به اینجا، هم باید استفاده کرد و هم باید استفاده نکرد! باید از تجربهها استفاده کرد چون تجربه را تجربه کردن و آزموده را آزمودن خطاست. و باید استفاده نکرد، چون اگر تجربه، محصول قابل دفاعی داشت، کار …
یکی دو هفته بعد از مراجعت از سفر اربعین بود که شهردار حکمم را امضا کرد. در این دو هفته نه من سراغی از نوشته شدن و نشدن حکم گرفته بودم و نه او با آنهمه مشغله و مراجعات یادش مانده بود قرارست چنین حکمی بنویسد. حالا کدام شیرِ پاک خوردهای خاطر نشان کرد یا …
زیارت اربعین سال ۹۵، سفر خاصی بود. خارج از موضوع است اگر بخواهم از لطف ویژه امام شهید که آنسال ما را به آن نواخت و جای خوب و غذای مطلوب و حمام آب گرمِ بدون صف و نوبت قسمتمان کرد و اهلش میدانند اینها که شمردم در محشر کبرای اربعین چه ویژگیهائی محسوب میشوند …
وقتی پارسال قرار شد دوباره حج بروم، فکری شدم که یادداشتهایم را منظمتر و به قاعدهتر بنویسم و باید برای این نظم خودخواسته، اهرم فشاری تعریف میکردم که مدام بالای سرم باشد تا در ساعت خاصی از روز، تعداد خاصی از کلمات را کنار هم چیده و آماده و حاضر، بفرستم برای جائی برای انتشار …
قبل از پرداختن به موضوع این یادداشت، لازمست نکتهای را متذکر شوم و آن اینکه؛ بنده هرچه آموختهام و هر سواد و مهارت و دقت و عزمی که دارم را از معلمهایم آموختهام و آموختهام که بوسیدن که دست معلم، بزرگترین فخریست که ممکن است نصیب کسی شود و پیرو مرام مکتبی هستم که امام …
از کرخه تا راین را با تراکتور یا بیتراکتور گز کنی، ممکن نیست کسی را جز ابراهیم حاتمیکیا بیابی که بلد باشد در سینمای ایران، خروج را باب کند. کارگردانی که با هشت تراکتور از عدلآبادِ فارس تا پاستورِ تهران تاخت که یادمان بیاورد هنوز دود از کُنده بلند میشود و کاراکترهایش از دهه هفتاد …
اصلش این است که تا محک تجربه به میان نیامده باشد، عیار آدمها و جریانها و دستهها معلوم نمیشود. خاصه برای مردمی مثل ما که معمولا دچار پیشداوری و زدن همه با یک چوب و تعمیم دادنها و از جزء به کل رسیدنها هستیم بیآنکه علمِ نتیجه گرفتن و تعمیم دادن را بلد باشیم… . …