راه به راه کسانی بودند که تو انگار کن طلبهاند و صندلی و میز پلاستیکی گذاشته بودند و نشسته بودند سر راه زوار که قرائت حمد و سورهشان را گوش بدهند و اگر لازم بود تصحیحش کنند. حمد و سورهات را که میخواندی و اگر غلط نداشتی، کاغذی میداند به دستت که یک طرفش سورهی …
راهپیمائی اربعین شاید برای اهلش امتحان ادعا هم بود. امتحان ادعای همراهی با امام. امتحان ادعای پا در رکابی. امتحان ادعای بذل جان و مال. اربعین میقاتی بود که آدم میتوانست به چشم خود ببیند که هرکس را به قدر ادعائی که میکند به سنگ محک میزنند و هرکه مقربتر است را جام بلا بیشترش …
یک هفته قبلِ اربعین خودشان را رسانده بودند کربلا. توی هنوز خلوتیِ حرم، با فراغ بال زیارتشان را که کرده بودند آمده بودند نجف و بعد کاظمین و احتمالن سامراء و باز برگشته بودند نجف که این بار پیاده زائر اربعینِ امام شهید شوند. حالشان خوب بود. نشسته بودند به استراحت و چای و عمود …
سن و سالی نداشتند. تو فکر کن مثلا ده دوازده ساله. با لهجهی غلیظ عربیِ عراقی که غالب حروفشان «شین» و «چ» و «حاء» دارد و تند و تند حرف میزنند و باید برای فهم کلماتشان بخواهی که (فُصحَه) تکلم کنند که بفهمی چی میگویند. تا کنار موکبشان توقف کردیم با شوق دویدند سمتمان که …
قرار نانوشتهای گذاشته بودیم که کسی از خستگی حرفی نزند. از گرسنگی و تشنگی هم. جای آن به شوخی میگفتیم: “چراغ آبم روشن شده.” یا “چراغِ چائیام روشن شده.” و تو انگار کن نشانگر بنزین خودرو را که وقتی ته بکشد روشن میشود که؛ برو بنزین بزن! هماین بساط اتوماتیک مطابیههای دیگر را هم ساخته …
اصلن اربعین همایش بزرگداشت پیروزی است. پیروزی خون بر شمشیر. پیروزی ارادهی حق بر خواستهی طاغوت. پیروزی دستهای در زنجیر بر دنیائی از امکان و سلاح و زر و زور. برای مثل منی که برای همه چیز دنبال شاهد عینی و مثال ملموس است، اربعین بهترین حجت است برای جملهی معروفی که زینب کبری سلام …
حساب روز و ماه را گم کرده بود. از دنیا فقط شمارههائی را میدید که روی هر تیر چراغ برق وسط جادهی نجف به کربلا زده بودند و فکر کرده بود هزار و چهارصد و چهل و چند عمود را با احتساب ازدحام جمعیت چند روزی طول میکشد تا پیاده برود و برسد به عمود …
خدا میداند هزار و دویست و چند عمود را با چه والذاریاتی پیاده آمده بود. خدا میداند با افت فشار و بالا رفتن قند خون چه مصیبتی کشیده بود تا خودش را برساند به دو کیلومتری حرم. حالا شبِ جمعه، در ورودی کربلا و یکی دو کیلومتر مانده به حرم سیدالشهداء بیماری امانش را برید …
تجربهی زندگی در بین مردمی که خط مشترکشان عاشقی کردن است و راهشان منتهی به کعبهی شش گوشهای که دنیا بر مدار آن میچرخد، به یک خط و چند خط روایت از دیدههای محدود، نمیتواند بگنجد. زیستن در اتمسفری که اکسیژن آن جذبهی عشق حسین است را فقط باید تماشا کرد و بس. و جز …
غرور تمام یک ملت متجلی در پرچمی است که تک به تک آحاد آن مُلک حاضرند جانشان را پایش بگذارند. پرچم نماد ایستادگی و پیروزی و فتح و نصرت نیز هست. وقتی خاکی فتح میشود، وقتی جائی نصرتی به دست میآید، وقتی پیروزیای اتفاق میافتد، این باز پرچم است که بالا میرود و به شکرانهی …