روز به نیمه رسیده بود. سایه ها کوتاه شده بود و جایی نبود برای آرمیدن و دوری از تیزی آفتاب ظهر. در بازار زرکوبان قونیه صدایی نبود مگر صدای کوبیدن بر زر… صلاح الدین پیر بر در حجره اش نشسته بود. گروهی از اهل حق از میان بازار می گذشتند. صلاح الدین زرکوب از دور …
ماه: می 2006
نوشتن برای استاد ، همیشه سخت بوده… لااقل برای من.هیچوقت نتوانسته ام دینی را که همیشه بر ذمه ام حس می کنم نسبت به استادم ادا کنم. سختترین و دوست داشتنی ترین لحظات زندگی ام را مقابل سنگ مزار زیبایش سپری کرده ام و مدام احساس زیبای دانستن و فهمیدن و بیشتر دانستن را که …