۴ بالام اِوده گَلَر نالیه یولدان گچن آغلار! کوچه ده بیر های اوجالسا، هامی دان چوخ حسن آغلار…
ماه: آوریل 2010
بچه تر که بودیم، استاد تجوید کلاس قرآنمان یادمان داده بود، تلفظ لام ِ لفظ ِ جلاله فرق دارد با الباقی ِ لام ها. طوری تاکیید و تنقیح داشت روی نحوه ی تلفظ ِ (لام) که پنداری مرکز ثقل لفظ جلاله ی چهار حرفی ِ الله درست روی لام ِ دوم ِ کلمه باشد و …
حسّم دقیقن شبیه لحظه های آخر سال کهنه و دم دمای تحویل سال است. حال رُستن و شکوفه زدن دارم. انگار جوانه ای در دلم سر بر آورده است. انگار در هیجانی عمیق و پر حادثه، لحظه های آخر ماراتنی چند صد کیلومتری را می دوم و تا پایان راهی نمانده. افق، رو به رویم …
بهار شگفتی ها در راهند. فردا گلی می شکفد که بادها را پرپر می کند! علی رضا قزوه
سن یک درخت برابرست با شماره ی لایه های متحدالمرکزی که در محیط تنه ی درخت نقش می بندد. هر سالی هم که بگذرد، یک لایه به لایه های سال شمار اضافه می شود. بیست سی سال که از عمر درختی بگذرد، دیگر لایه های سال شمار در محیط تنه ی درخت آنقدر توی هم …
دی روز وزیر آمده بود شهرمان. در راستای ِ دور ِ سوم ِ سفرهای ِ استانی ِ دولت ِ کریمه! و برای افتتاح. همه جا را برایش روبان کشی کرده بودند. حتی مزار شهداء را… لابد، دی شب بخش خبری بیست و یک سیما ، خبرش را خواند؛ افتتاح مزار شهدای خوی در استان آذربایجان …
وقتی در اضطراب و اضطرار، نیمه جان ِ به لب رسیده ام را انداختم روی سنگ سفیدی که سال هاست با گونه و لب و دست هایم آشناست، حس که نه! دیدم! دیدم که نبض ِ سنگ ِ در آغوشم به حرکت در آمده. انگار در سال گرد بیست و هفت سالگی سنگ سفید روی …
ساعت یک و نیم بامداد به وقت بغداد است. نشستهام در لابی هتل، نگهبان تل ساک و کیف و بار و بنهی کاروانیانی که لحظه به لحظه به تعدادشان اضافه میشود. بار ِ من همانی ست که بود. الا مُهر و تسبیحهائی که هماین امروزخریدمشان. صبح، قبل از اذان سه تائیمان رفتیم حرم. من و …
امام هم بود. با سخنرانی هاش، با بیست دقیقه راه رفتن منظم صبح و عصرش. با قرآن خواندن ها و مطالعه کردن هاش و من خوشحال از اینکه آمده ام توی مرکز انقلاب. همه چیز دست اول بود. خیلی فرق داشت با قبل که سخنرانی ها را می خواندم یا می شنیدم. چند متری امام …
چون طفل که با خوردن داروست پری شان با دوست! پری شانم و بی دو دوست پری شان…