ماه: ژانویه 2021

شصت و چند سال بی‌شناسنامه

کار که روی روال باشد، نه تلفنی برای خواهش و سفارش و من بمیرم و تو بمیری، زنگ می‌خورد و نه ارباب رجوعی قدم رنجه می‌کند به جُستن رئیس و بُردن عرض حال و گِله به جناب ایشان و نه لازم است نامه بزنی به این‌جا و آن‌جا تا مگر کار راه بیفتد و گره …

کاهن معبد جینجا

کاهن معبد جینجا را که امیرکبیر به دی ماهی گذشت، پرده از چهره‌اش برداشت را همین دیروز تمام کردم. برده بودمش سالن پائین سازمان و در فرصت مختصری که هر صبح تا وقت سرو صبحانه داریم، فال فال می‌خواندمش. امیرکبیر که نشری قدیمی‌ست و به ادعایِ قریب به حقیقت، بزرگ‌ترین ناشر فارسی زبان، مدتی‌ست که …

رفته اما؛ هست… .

همیشه‌ی خدا، در این بیست سال اخیر، یا ساکن طبقه سوم بود و یا زنگِ درِ خانه‌اش در ردیفِ سومِ آیفونِ ورودی آپارتمانش. و این برای من که شماره‌ها و عددها و اسم‌ها، خیلی در ذهنم نمی‌مانند و باید به چیزی یا نشانه‌ای تشبیه‌شان کنم و با نشانه و علامت در ذهنم نگه‌شان دارم که …

نا

از او فقط اسمش را بلدم بودم؛ شهید صدر. اسمی که با جوهر آبی و قلمی درشت نوشته شده بود روی تابلوی مدرسه‌ای ابتدائی، درست روبروی مصلای شهر که با یک پله اختلاف، رقیب مدرسه ما به حساب می‌آمد و همیشه خوف از این داشتیم که بچه‌های آن‌جا در مسابقات علمی و فوتبال و اذان …

ایرانیش بهتره

سلیم‌زاده سومین همکار سازمان بود که تستش مثبت شد و رفت توی لاک قرنطینه. قبلش یکی از نگهبان‌ها و شیخِ ناظر شرعی‌مان و هر دو از طریق عیال‌شان آلوده شده بودند و سلیم را ندانستیم که کِی و کجا کرونا گرفت؟ جمعه هفته قبل بود که ساعت ده رسیدم سازمان و بعد از خوش و …