و شهر در سیطرهی آبهای روان بود. از همان اول صبح که با آژانس رفتیم محل جلسه و منتظر که باقی دوستان برسند و باهم برویم داخل سالن برگزاری همایش، روان آبهای صاف و زلال و پرزور نظرم را جلب کرد و خزههائی که سر تا سر مسیر داشتند به سازِ جریان آب میرقصیدند… . …
ماه: ژوئن 2018
سه بار دیدمش. فقط سه بار. بار اول، دو سال پیش در مراسم رونمائی از کتابی که برای شهید مدافع حرم حامد جوانی علیه الرحمه نوشته بودم و او آمده بود و تواضع کرد و کنارم ایستاد و ناخوشی امانش را بریده بود و نا نداشت اما بریده بریده، حرف زد و تقدیر کرد و …
در یکی از گرمترین اوقاتِ ممکنِ سال، به بهانهی جلسهای مصوب که بناست به طور دورهای در اقصا نقاط کشور برپا شود، سر از اراک در آوردیم. شهری که قبلتر، بارها و بارها از کمربندیِ کناریش عبور کرده بودم، بیآنکه رغبتی به دیدنِ داخلش داشته باشم. به عادت مألوف، دیدار از شهر را از مزار …
حساب خیلی چیزها را خیلی وقت است، ندارم. حسابِ دفعاتی که رفتهام به پابوس. تعداد ختمهای قرآنی که کردهام. اصلا حساب نفسهائی که کشیدهام و حساب ثانیههائی که سپری کردهام و عددِ ضربانهائی که قلبم تا الان زده و حساب خیلی خیلی چیزهای دیگر را. اما حسابِ رحمت خدا را چرا. نه که داشته باشمش …