شهیدمان وصیت کرده بود: اگر من نبودم و راه کربلا باز شد عکسم را به عنوان زائر امام حسین ببرید زیر پای آقا بگذراید و زیرش بنویسید: فلانی به عشق زیارت تو شهید شد یا حسین! – – – یعنی دقیقا همینجا که پیرِ مرد صورتش را گذاشته… = = = = پینوشت: تصویر فوق، …
ماه: ژانویه 2013
هربار که تلهویزیون تصویر حضور آقا در مزار شهدای هفتم تیر و من بعد آن قدم زدنش را در جوار شهدای بهشت زهرا نشان میدهد، هر بار که گذر آقا میافتد سمت مزار چمران، هر بار که آقا عبا به دور خود پیچیده و عصا به دست از کنار قبر همرزم شهیدش + میگذرد، هر …
صدایت خشِ جانداری داشت با سوزی که تهش لو میداد اهل دردی. خودت به روی مبارکت نیاوردی و نمیآوری که اهل حرف و عمل و اشاره و فهمی. من هم که روی رو در رو شدن با مثل توئی را نداشتم و ندارم و نخواهم داشت؛ ولیک بدان به قاعدهی آن انگشتر فیروزهی خوش رنگی …
مثل خیلی وقتهای دیگر حق با مَهدی بود. تو بیآنکه دنبال علت باشی، پیِ معاشرتی. آنهم بیدلیل و بیمقدمه. به هر ضرب و زور و به هر بهانه. بیآنکه وقت مصاحبت حرفی برای گفتن داشته باشی و بتوانی اوقات هم صحبتی را پر کنی و یا در جواب کلام، کلامی برای گفتن داشته باشی. هر …
با حیائی که معلوم بود از ذاتش برآمده و با خجالتی که از سر و رویش میبارید، خم شد طرف من که زمزمهام را بهتر بشنود. ورقهای که زیر دستش بود و تند و تند داشت سیاهترش میکرد، حاوی مطالبی بود که بیشتر از خودش به درد من میخورد و میدانست سطری از آنها را …
صبح بود که رسیدیم. آفتاب تازه داشت جان میگرفت و رد اشعههای طلائی رنگش از شرق روی گنبد سبز پاشیده بود. کلهم اجمعین ملت، خمار خواب و خسته از بیخوابی دیشب و پرواز شبانه، غرق چرت سحرگاهی بودند و بیشترشان صدای سلامی که رسول به وقت ورود به شهر نثارشان میکرد را نشنیدند. سهم سحر …
رفتار کعبههای روان بر شانههای صبر تماشایی است بر شانههای ای کاش بر شانههای اشک بر شانههای همهمه و فریاد آه ای کجاوههای معلق در باد! ای کعبههای کوچک چوبی ما زائر صریح شما هستیم اما شما این گونه در طواف که هستید؟ – – – قیصرِ امینپور. رضواناللهعلیه +
نمیدانم با اینهمه زلزلهی ریز و درشتی که امسال دور و اطراف ما را لرزانده و میلرزاند، چرا تکان نمیخورد و ترک برنمیدارد و نمیشکند این بتِ بزرگِ حائلی که میان ما و خورشید حائل شده و این بنای عظیمِ حجاب پس نمیرود… این همه زلزله، آن هم در یک سال با اینهمه تکانه و …
حیف این شعارهای خوب و شعرهای جذاب و تکمصرعهای موزون و نوستالوژیک نیست که وقت هر انتخابات، دست میبریم در کشکول پر و پیمانش و مفت و مسلم چند مشت از ناب و نایابهایش را درهم بیرون میکشیم و خرجِ نازِ ابرویِ غمزهدار فلان داوطلبِ مشتاقِ خدمت میکنیمش؟ این شعرهای خوب و استعارههای بیبدیل و …
یادت که میافتم اینجا و هرجا پر میشود از بوئی خوش… از یادِ روزهائی که دِی بود، آذر و آبان بود، ولی تا بودی گرم بودند. یادت که میافتم وقتی یادم میافتی وقتی یادم میافتد که هستی زخمها راه شفا را گم نمیکنند و دستها از شلاق سردِ سوزِ زمستانه کرخت نمیشوند. خودت که رفتهای …