خوی از دیرباز محل تردد قافلهی تـُجّاری بوده که ابریشم را از شرق به غربِ عالم میبردهاند و تجارت و داد و سند، بستری بوده برای شکوفائی تمدن در شهری که هزار هزار سال از آغاز مدنیت در آن میگذرد. ششمین نشست برنامهی جهانی راه ابریشم که از چهارم اردیبهشت ماه در استان آذربایجانغربی آغاز …
ماه: آوریل 2016
جرقهی اصلیِ تصمیم برای جمع کردنِ بچهها دور هم را از سالها پیش در ذهن داشتم. سال پرحادثهی ۸۸ وسط آشوبهای فتنه، وقتی در به در تهران را پیِ کاری تحقیقی گز میکردم و پستم خورد به بهشت زهرا و قطعهی مطهر سرداران شهید و اول بار آنجا اعلانیهای دیدم که فرزندان شهید را فراخوانده …
“یک چفیه یک پلاک و یک نامه یک قابِ عکسِ کهنهی خاکآلود اینها تمامِ دار و ندارم بود… .”
قرار نبود آن روز روزه باشم. فکر نمیکردم افطار روزهی لیلهالرغائب را در مملکت غریب، بین یک فوج آدمِ هزار پشت غریبه، دستم را بگیری و ببری پیش غیر هموطنی که فکرش را هم نمیکردم رزقِ افطار مرا آنجا کنار گذاشته باشی. بین یک فوج آدمِ هزار پشت غریبه. بین شلوغیِ بازار شب جمعه. بین …
روی بسته بندی شالهائی که چیده بودند روی هم نوشته بود «التوبه». شال مخصوص حجاب بود. از آنها که زنهای محجبهی تُرک سر میکنند و دور تا دور سر را میپوشاند و گوشهاش را سنجاق میکنند که باز نشود. برند «التوبه» برای محصول حجاب، در کشور لائیکی مثل ترکیه، بدیع بود برایم. از فروشندهای که …
شاعر بیخود گفته که “خوشتر آن باشد که سرِّ دلبران گفته آید در حدیث دیگران…” شاعر که خبر نداشته بعد از چند شب و روز بیخوابی وقتی وقت محصول میشود و وقتش میشود که اسم روی حاصل کار بگذاری و هی دست دست کنی که صاحبِ کار بیاید و شاید کارت به چشمش بیاید و …
سی و سه سال گذشت. از سکونت دائمیات در بهشتی که در آن تا ابد خوش میگذرد بهت. و من این را میدانم! و من حساب هر چیزی را که نداشته باشم، حساب روزهای بیهم بودنمان را خوب یاد میماند. حسابِ آن بهارِ که با تو آمد و بی تو رفت و تا ابد حسرت …
کارها دست خداست. و دلها. و انقلابی که در تحویل و تحول نیتها بوجود میآید. و ثمرهی تلاشها… . “ما همه موریم و سلیمان توئی… .”
“گر بُود عمر به مِیخانه روم بار دگر به جز از خدمت رندان به جز از خدمت مستان به جز از خدمت خوبان نکنم کار دگر… .”