عصر شنبه. ۲۷/۵/۸۶ ظهر، تا برسم حرم، اذان دوم را هم گفته بودند.مقابل ورودی باب جبرییل جا گیر شدم.جلوی صندلی مامور وهابی دم ورودی. وهابی صاحب صندلی را انگار در بقیع دیده بودم قبلا. صبر کرد تا امام به رکوع برود ، بعد اقتدا کرد.یحتمل، به خاطر تهدیدات بالفعلی که از سوی یک جوان شیعه …
ماه: ژوئن 2008
بانوی من! بی تو، وزن و قافیه تعطیل می شود قحطی استعاره و تمثیل می شود …
این طوفان ها که دل و دین و عقل و هوش ام را با خود می برند؛ همه شان تقصیر سکان بی صاحب مانده ی – من – است. می دانید که! اینجا، کسی هست که نیاز شدیدی به یک ناخدا، یک نفر آشنای راه، یک – نفر بر – دارد. « اضطرار» که معرف …
دوشنبه، ۲۲ام مرداد مدینه النبی – هتل جوهره العاصمه حوالی ساعت سه بعد از نصف شب بود که تشریفات گمرکی کاروان، تمام شد. شکر خدا ،خبری از تفتیش ساک و کیف نبود که اگر بود، باید نماز صبح را هم مهمان شهر مادربزرگمان حضرت حوا، می بودیم. در مجموع، دو کاروان ۱۲۰ نفره هستیم که …
هلو را که گفتی و همه چیز را بالا کشیدی و چائیدی. حواست باشد که هسته هاش را در بیاوری. هسته هلو می رود تو روده و دردسر درست می کند برایت. هسته هلو را نخور. ببین دورش هم چوب دارد، حریم دارد، یعنی این حرام است. در بیاور بیانداز دور. هلو را بخور، هسته …
یک شنبه ۲۸/۵/۸۶ جوهرهالعاصمه- حوالی ظهر. ساکها را دیروز تحویل داده ایم.این یعنی اینکه کم کم باید، غزل خداحافظی را بخوانیم. صبح، بعد اقامه نماز در اتاق، رفتیم بقیع. بقیع غربت آلوده ی خاکی در قرق جماعت کج فهم. نطقم کور شده است انگار … چرا چیزی نمی آید برای نوشتن … بغض دیگر مدینه …
صبحش را به اتفاق و تصادف با یکی از اعاظم شهر که دستی در باب امر نیکوی فرهنگ دارد، جلسه مانندی داشتیم که مطول نشست سحرگاهی، پر بود از اقسام آروغهای روشنفکری و نقدهای سنگین فرهنگی و اجتماعی مراودات و مناسبات جریانهای فعال شهری. عصر را هم که به اتفاق و تصادف دیگری در محیطی …
«للحق» وقتی اولین عکس بزرگ شده و قاب کرده ام را گذاشتم بالای طاقچه، اولین جائیکه برای همچه عکسی برایم متصور شد، سینه فراخ حجله بود. چه، روزگاری با شبیه همین دک و پز، مرتضای آوینی هم ایستاده بود جلوی لنز دوربین و فیگور گرفته بود برای عکسی که چند روز و ماه بعد درست …
نوح و ناخدای کشتی هدایت آخرالزمان! خلیل آتشین سخن و پولادین تبر بتکده ی رسوم جاهلیت های اولی! معجز عیسوی حیات بخش قوم به کج رفته زمانه ی آخرین! امروز نوزدهمین سنبله ایست که می آید و تو را با خود ندارد! اماما … می دانم که می دانی که بعد از تو، دل و …