آقای رئیسِ دولتِ سابق! که وقتِ دولتتان کم از شما و چپ و راستتان * خونِ دل نخوردیم؛ نامهی فحاشانهی معاونِ مفسدتان نوش جانتان. غرض اینکه یک میلیارد و چندصد میلیون تومان مبلغ درشتی برای هزینهی انتخاباتی به مقیاس کل شهرهای ایران نبود و نیست که جناب معاونتان فرموده با اطلاع شما از جابر ابدالی …
ماه: ژانویه 2015
بازخورد چیزهائی که اینجا نوشته و مینویسم را رصد میکنم. حالا که چند سالی است LIKE زدن و به SHARE کردن مُد شده، دیدن و شمردن و احصا کردن بازخوردها جنبهی عمومیتری یافته و کار این کمترین در رصد و تحلیل بازخوردها را راحتتر کرده است. جنبهی منفیِ LIKE و به SHARE در این است …
بعید است عبداللهِ سعودی، هماین دیروز مرده باشد. نعش پادشاه چه بسا چندین و چند روز توی سردخانهی بیمارستان مجهز و مدرنی که به اسم خودش در ریاض ساخته بود ماند تا به وقتش تیتر یکِ خبرگزاریهای اطراف و اکناف عالم شود و خبرش را روز جمعهای درز دهند که در نظر شیعیان روز فرج …
خبر را یکهوئی بهش دادم؛ «پاسپورتت را زود برسانش بهم تا کارهای ثبت نام و ویزایش را ردیف کنیم. سر برج انشاءالله عازمی.» بیمقدمه و بیآنکه ذهنش آمادهی شنیدن همچه خبری باشد. طول کشید تا بگیرد چه میگویم و اشکش جاری شود. روی لایهی اشکی که چشمهایش را پوشانده بود، شنید که یک بندهی خدائی، …
“خوش به حال او که پیش از آنکه مرگ لحظهای به بردنش فکر هم کند بی هوا پرید… چند عکس و یک خبر… از او همین به ما رسید چند عکس و یک خبر و نام کوچکش نام کوچکش «جهاد» بود نام خانوادگی: شهید” +
“یأس از جنود ابلیس است؛ یعنى شیطانها انسان را به یأس وا مىدارند. همین ابلیسهایى که مىبینید در طول تاریخ ملتهاى ضعیف را مأیوس کردهاند. همینهایى که به ملتهاى ضعیف تزریق کردند که (ما هیچ نمىدانیم و هیچ نمىتوانیم.) همینهایى که به ملتهاى ضعیف به واسطه وابستگیشان به خارج گفتند که ما باید غربى باشیم… …
نماز که تمام شد، دستش را جلو آورد که دست بدهیم. نیم خیز شده بود که برود. دستم را که داشت میفشرد، درآمد که «الاهی دستت برود بخورد به ضریح آقا امام حسین» و گفتم«الاهی قسمت شما هم بشود. نه یک بار که چارده بار… .» پایش سست شد. نشست. دست گذاشت روی پیشانیاش و …
از حُسن اتفاق، شروع کار برای تو مصادف شد با بیست و هشتمین سالگرد روزی که آسمانی شدی و از قضاء در ساعتی از روز که میگویند از خاک خون رنگ شلمچه تا افلاک پر گشودی… . برادرت بیهیچ بغض و حسرتی از تو میگفت و میگفت تو هنوز و همیشه در تمام این بیست …
قدرتی خدا، انقلابمان یک “پسر نوح” کم داشت که آنهم طی مراسمی ویژه، در یکشنبهی سیاهِ مجلس رونمائی شد. حالا هی حضرات بروند سراغ کتابهای استاد شهید و هی پاراگراف و بند و جمله دربیاورند از لابهلای جملات شهید مطهری که آزادی بیان اِل است و بِل است و الخ. کسی نیست به هماین حضرات …
زبان در دهانش نمیچرخید. پیری و چند سکتهی ناقص و کامل، کلام را نمیگذاشت که در کامش منعقد شود و به هزار والذاریات توانست بفهماندم که آمده پیِ مدارکِ هویتیِ پسرش که توی هوی العظیم شهید شده و تا من آمدم بگویم که شغل و دفتر و دستک ما (متأسفانه!) هیچ ربطی به شهید و …