قصه قبرستان را نوشته و تحویل دادهام و ناشرش همین پیش پای شما طرح روی جلدش را فرستاد که برای بازدید نهائی ببینم و عیب و علتها را رفع و رجوع کنیم که برود چاپخانه و بعدش تدارک مراسم رونمائی و معرفی و فلان. و لکن نه بازی مرگ را سوتِ پایانی هست و نه …
ماه: نوامبر 2021
آقای شیخ محسن مجتهد شبستری که به رحمت خدا رفت، بعد از مرحوم آقای مشکینی و دو امام جمعه شهید (آیتالله مدنی و آیتالله قاضی) و مرحوم آقای ملکوتی، سالها امام جمعه تبریز بود. آن سالها نماز جمعه تبریز در سولهای عریض کنار عمارت ارگ علیشاه تبریز اقامه میشد و هر قشر و گروهی از …
زنگ زده بود به مادرم که تلفن مرا بگیرد ازش. مادرم بنده خدا، عادت دارد به این تلفنها و روشش این است که به تماس گیرنده بگوید که «میگویم پسرم با شما تماس بگیرد» و شمارهی طرف را یادداشت کند و برایم بفرستد که «زنگ بزن ببین چکارت دارد؟» صاحب شماره، عاقله زنی بود که …
همهی زن، مردی بود که در غروب یک روز پائیزی، پاشنهی کتانیهایش را روی پلههای حیاط ور کشید و کلاه پشمی قهوهایش را تا روی ابروها کشید پائین و زیپ اورکت کرهایَش را کشید بالا و ساک مختصری که داشت را انداخت روی دوش و رفت تا سوار تویوتای خاکی رنگی شود که چرخهایش تا …