ماه: سپتامبر 2010

العجل

رفیقی داشتم که می گفت: هر چی که به ته ش برسه تموم می شه! و تاکیید داشت روی هر چی. حالا من حساب می کنم تَه صبر ما کجا باید باشد که هنوز به ش نرسیده ایم تا بی صبری امان مان را ببرد و چشم به راهی مان تمام شود!؟ از صبر که …

مرا کلمه ببار. لطفن!

توی دست و بالت اون تَه مَه های خورجینت کلمه یافت می نشود که ببارانی مان؟ ببین این جا را و این دل کویر شده را که سال هاست نباریده ای… ببین رد قدم های آخرین باری که از این حوالی رد شدی گم می شود لابلای آتشی که در گل ستانم افتاده… ببین بس …

بده ساقی آن می که حال آورد…

این درست که هر چه از دوست رسد نیکوست این هم درست که تو اول به ظرف آدم ها نگاه می کنی بعد پُرش می کنی. آن هم آن قدری که لب ریز نشود! اما اما فکر نمی کنی این همه اضطراب و فشار، این همه کار نکرده، این همه راه نرفته کمی فقط کمی …

یک روز ارس گردم. اطراف تو را گردم…

عمو می گفت چشم هایت میشی بود. موهایت بور و قامتت بلند. می گفت خوش تیپ بودی. می گفت دندان هایت سفید و یکدست و مرتب بود. می گفت وقتی می خندیده ای وسط چانه ات به اندازه ی یک چاه زنخدان گود می افتاد. می گفت دستهایت استخوانی بود و رگ های مردانه ای …

اینم یه جورشه خب!

توی یک هتل آپارتمان نقلی در یکی از محله های نزدیک حرم…هفته های اولی که مشهد بودم چون جایی را بلد نبودم فکر میکردم مشهد فقط چهار تا خیابان اطراف حرم و بازار رضا و هفده شهریور است…کل تفریح من این شده بود که عصرها بروم بازار رضا را بالا و پایین کنم…چطور برایتان بگویم …

آن روز، روزِ سومِ سبلان بود

– هاه! این را باش! در ساوالانِ من، گل، بالاتر از قامت ِ توست، گیله مَردِ کوچک! تو دریای گُل، برای دخترم، یک قطره گُلک آورده یی مردک؟ – این قطره، پُر از ارادت است آقا؛ اما در آن دریای شما به جز گُل هیچ چیز نیست. آن وقت، تو از دور پیداشدی و پدرت …

قره بایرام

اما قره بایرام یعنی عید سیاه. وقتی کسی از دنیا می رود ، بعد از چهلم اش اولین عید ( فرقی ندارد عید فطر یا عید قربان یا عید غدیر یا عید نوروز ) در خانه متوفی قره بایرام می گیرند. در این روز اقوام و آشنایان در خانه متوفی جمع می شوند تا دوباره …