خانهاش را که عبارت بود از یک هالِ عریض با متکاهای ردیف شده در دور تا دور اتاق، گذاشته بود در اختیار صندوق سیار اخذ رای. خانهای روستائی با سقفی چوبی و طاقچههائی که دکور میهمانخانه به حساب میآمدند و تزئین داخلشان کاسه بشقابهای چینیِ قدیمیِ گلِ رُز دار بود و کله قندهای کادوپیچ شده …
ماه: فوریه 2016
صبح یک روز معمولی در نقاط مختلف جهان، مثل هم نیست. صبح یک روز معمولی در عراق و عربستان و چاد و جیبوتی و هند و چین و کُره و کانادا و مکزیک و لیبی و روسیه، متفاوت از هم شروع میشود. صبح یک روز معمولی در نقاط مختلف جهان، میتواند معمولی شروع شود با …
طنزترین صحنهی آخرین شبِ تبلیغاتِ حضراتِ نمایندهگیِ دورهی دهمِ نمایندگی مجلس و هواداران و سینه چاکان تکرار شعارهای همدیگر بود با این توفیر که هر کدام، اسم آدمِ خودشان را به عنوان مرکز و ملجاء شعار بر سر هم داد میزدند. یعنی در شعارها این فقط اسامی و القاب و عناوین بود که عوض میشد …
عایشه میگوید که: پس چون رسول وفات یافت، از فاطمه پرسیدم که «آن کلمه چه بود که تو از آن بگریستی؟ و آن کلمه که از آن بخندیدی؟» گفت: «رسول پنهان با من گفت که “من رفتنیام.” من بگریستم. پس یک بار دیگر گفت: “اوّل کسی که به من میرسد از اهلِ من تو باشی.” …
و میگوید که: «در حال که شهیدان را بکشتند، دو حورالعین که جفتِ وی باشند بیایند از آسمان و بر سر وی بایستند و خاک از روی او میافشانند و پاک همی کنند و میگویند که “خاکآلود باد روی آن کس که روی تو را خاکآلود گردانید و حق او را هلاک کناد چنان که …
“من این روزها را همیشه دوست داشتهام. خاطرهای ندارم از آن روزها اما، همیشه سرودهایش، شنیدههایم و تصاویرش برایم خوشایند بودهاند. این روزها بر شما مبارک… . امیدوارم اصل اساسی این «واقعه» محقق گردد و ما در آن نقشی داشته باشیم.”
آموختهام که صبر، بهترین و بینظیرترین کلیدِ سختترین قفلهاست. آن هم در ازدحام روزهائی که ناگزیر از تصمیماتی هستی که باید! در لحظه و دفعتا بگیری. حالا بماند که این وسط – بقول یارو گفتنی – چپت خالیِ خالیست… . یادم افتاد که همیشه میگفتی: هر چه داری و نداری بده و صبر بخر. و …
لکنت زبانش به حرفهائی که میزد میچربید. هی نفس نفس میزد که بتواند جملاتی که در ذهنش ساخته بود را به زبان بیاورد و هی نمیشد و هی دیر و با زور کلمات را از قفلِ زبان عبور میداد تا ادا شوند. الغرض وقتی گوشی شنواتر از گوش ما نیافت و صبوری ما را در …
شب جمعهای، خیلی سال پیش، حوالی سحر، حرم سیدالشهداء بودم. قضا را مفاتیحی دست گرفته بودم که ترجمهی فارسی داشت و از سر فراغتی که داشتم اعمال شب جمعه را ورق میزدم که رسیدم به مستحب و مکروه شبی که متصل به صبح جمعه است و دیدم یکی از مکروهاتش، خواندن شعر است در چنین …
اگر امام الآن زنده بود و اگر! و اگر! و اگر اجازه میداد کسی از نزدیکانش نامزد انتخابات خبرگان شود، و میشنید که آن کَسِ نزدیکش به اتکای چیزی که در قانون نیامده، دارد برای نهاد رسمیِ قانونی شاخ و شانه میکشد، چه میشد و چه میکرد؟ و اگر امام الآن زنده بود، اجازه میداد …