ماه: مارس 2010

وقتی نوروزهامان کویری بود!

و چه لذتی داشت نوروز سال های دهه ی هفتاد و فصل ِ نوروز ِ کویر ِ شریعتی: در اسفند سال ۴۶ دانشجویان تاریخ به عنوان سفر علمی به عراق رفتند و من نیز ابتدا عازم بودم اما در آخرین لحظات ناگهان قسمت نشد. چون نوروز را در سفر بودند و آنجا جشن می گرفتند …

سر رسید

امسال هیچ کدام از سر رسیدهائی که برایم آمد را برای خودم برنداشتم. خواستم امسالم سر رسید نداشته باشد. خسته شده ام از این که، سال به سر برسد و سررسیدهایم به صفحه ی بیست و نهم اسفند… اما انتظار به سر نرسد! بقول شاعر؛ ایام هجر به سر گشت و زنده ایم هنوز ما …

وقتی کودکی ام را گود برداری کردند!

سابق بر این همه ی ماشین آلات ساختمانی برایم بولدوزر بودند. یعنی اسم هر کدام را که می پرسیدی می گفتم بولدوزر! از کاربرد و کارائی شان هم چیزی حالی م نبود. کار این یکی دوماه ی اخیرم حداقل حسنی که داشت این بود که اسم اقسام و انواع ماشین آلات عمرانی را یادم داد …

دیگر اکنون با جوانان ناز کن!

خدایا سلام! خدایا انگار قرار نیست سر ِ ما سالم به سنگ لحد برسد؟ خدایا! خودت به‌تر می‌دانی که دیگر از سن و سال ما گذشته که بخواهیم امتحان‌های این جوری پس بدهیم. تابلوئه که امتحان نداده رفوزه‌ایم. بقول شاعر: بی‌امتحان مرا به غلامی قبول کن! رسوا شود این دل اگر امتحان دهد… راستش را …

همت مضاعف برای آن کار مضاعف

یا محول الاحوال، تو که قادر متعال ِ مطلقی، در ما همتی مضاعف و انگیزه ای دو صد چندان جاری کن تا امسال مان تمام نشده، دیدار ِ یار ِ سفر برده، روزی چشم های منتظرمان شود و از قاب تلویزیون ِ سال تحویل هزار و سیصد و نود، به جای حضرت نائب، خود آفتاب …