مهدی سه سالش بود که پدر رفت و دیگر برنگشت. پشت بند شهادتِ پدر، مادرش او و برادر کوچکترش را تنها گذاشت و مُهر “باطل شد” زد روی مِهر مادری و رفت پیِ زندگیِ خودش. دو طفلانِ شهید، با تمام حسرت و دریغ بزرگ شدند. پیش پدربزرگ پیری که نای حرکت نداشت و این دو …
ماه: نوامبر 2014
“فرق مادر شهید با تمام مادران دیگر زمین خلاصه میشود در این؛ مادر شهید، پیش از آنکه مادر شهید شود شهید میشود… .”
به نظرتان، تمدیدِ بینتیجهی مذاکراتی که از ابتدا، انتهای آن معلوم و مشخص است، کاربردی به غیر از ادامهی تعلیق فعالیتهای هستهای کشور و خاموشیِ موتورِ حرکتِ پیش روندهی آن دارد؟
نمیدانم در این هفتاد و نه باری که شهرآوردِ پرسپولیس و استقلال برگزار شده، سابقه داشته که مسابقهای به این مهمی روزی غیر جمعه انجام شود و همهی کانالهای تلهویزیونی و رادیوئی و شبکههای مجازی خبردهیِ تحت تأثیر بودجهی دولتی همهی امور ریز و درشت را ول کنند و به پیشبینیِ نتیجه و حواشی و …
شاید امسال قبلِ شب چله و آخر پائیز مجبور به بازشماری تعداد الباقیِ جوجههای ماندهمان بکنیم، خاصه با من بمیرم تو بمیریای که حضرات بعد شکست جریان تحمیل در مسقط، در وین راه انداختهاند و البته بعید است که با زیادهخواهیهای روزافزون طرف مقابل به انجام و سرانجامی برسد. الغرض، بعید نیست حضرات آن تک …
لابد الآن که گام مشترک جناب دیپلوماتِ همیشه خندان با جان کریِ همیشه اخمو و متکبر به قدمهای نهائی خود میرسد و در این نفسهای آخر و در این وانفسای عدم دستیابی به توافق حتا در مذاکرات صنعا، باید به هر عجز و ناله و التماسی که هست چیزی سرهم شود و خوراک خبرِ روزنامههای …
انگشت سبابهاش را که از روی سنگ سرد و سفید مزار برداشت، بلند شد و صدایش را صاف کرد و سینهاش را داد جلو. ایستاد روبهروی حجله و خیره شد به عکس رنگ و رفتهی شهید و گفت: «سلام! من شهروزم. هم اسم تو. نوهات؛ پسر فریبا! مادرم بهم گفته میتوانی روی تو حساب کنم. …
“وقتی افراد حتی نظرات خوب و به ظاهر غیرمنحرف خودشان را منتشر میکنند، میبینیم که یکی از جملههای کلیدی که شیطان روی آن سرمایهگذاری میکند بروز میکند. این جمله «به نظر من» است. حال که ما انسانها، رهیده از هوای نفس نیستیم و چه بسا این سخنان، از اوهام و خیالات سرچشمه میگیرند. همهی ما …
“در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست میرسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست — مینشینی روبهویم، خستگی در میکنی چای میریزم برایت، توی فنجانی که نیست — بازمی خندی و میپرسی که حالت بهتر است؟! باز میخندم که خیلی، گرچه میدانی که نیست — شعر میخوانم برایت، واژهها گل میکنند یاس …
به دنیا آمدن و در دنیا بودن، انتخاب ما آدمها نیست. حتا چند روز و ماه و سال زیستن هم. اینکه در چه نژاد و قبیله و فرهنگ و آئین و اندیشهای به دنیا بیائی هم جزء شئونی است که تو انتخابشان نکردهای و نمیتوانی بکنی. این را هم اضافه کن که در بیشتر اوقات …