این یادداشت را مینویسم بخاطر حسرتی که از تعطیلی حج ۹۹ دارم. داغی که با هیچ آبی سرد نمیشود و هر هزار جهد که بکردم که مگر شمار حجاج امسال باشم، افاقه نکرد که نکرد و مینویسمش به شکرانهی اتفاقی مبارکی که در حج ۹۸ افتاد و الاهی که مکرر تکرار شود. همیشه و هربار …
اینها همه، شنیدههای من است از او. پیرمردی که میگویند چهارشانه و هیکلی بود و همنام من. بهتر و درستترش اینکه من همنام اویم. یعنی اول او بود، بعد پدرم و بعدتر من! که یعنی پیرمردی که قسمت نبود هم را ببینیم؛ پدربزرگ من بود. مردی که همهی عمر نه چندان طولانیای که داشته را …